درویشان سکولار و فرقه های نوپدید درویشان سکولار و فرقه های نوپدید ، عناوین قسمت های بیست و سوم و بیست و چهارم از مجموعه مستند "راز آرماگدون 4: پروژه اشباح" است که دوشنبه 14 شهریور در ساعات زیر از شبکه های جهانی جام جم پخش می شوند: جام جم یک ( برای اروپا و غرب آسیا) : ساعت 16/45 جام جم 2 ( برای آمریکا) : ساعت 00/15 جام جم 3 ( برای استرالیا و شرق آسیا) : ساعت 10/45 در قسمت "درویشان سکولار" ضمن بررسی عرفان ناب اسلامی که اصل آن از کلام الله مجید ، ادعیه و سخنان ائمه اطهار (س) می آید ، به زمینه ها و اهداف پیدایش عرفان های جعلی توسط کانون های صهیونی پرداخته می شود. عرفان هایی که اساسش بر جدایی دین از سیاست ( همان تئوری صهیونیستی سکولاریسم) قرار داشت و تحت عنوان تصوف به تدریج فرقه ها و انجمن های دراویش را پدید آورد. فرقه ها و انجمن هایی که قرار بوده و هست ، وجوه ظلم ستیزی و عدالت طلبی اسلام را هدف قرار دهند. نقل بخشی از کتاب مهم مایکل برانت ( کارشناس ارشد و سابق بخش شیعه شناسی سازمان CIA) در مورد اختصاص 900 میلیون دلار برای ایجاد انحراف در شیعه و از جمله سوق دادن آن به سوی درویشی گری و انزوا ، ازجمله اسنادی است که در این بخش به نمایش در می آید. همچنین صحبت های پروفسور حامد الگار ( اسلام شناس مقیم برکلی آمریکا) درباره کنفرانس "تصوف و سیاست خارجی آمریکا" (که چند سال پیش در واشینگتن برگزار شد) نشان می دهد که چگونه در این کنفرانس ، برای استفاده از گروههای صوفی علیه اسلام انقلابی و شیعه راهکارهایی مشخص گردید. در بخشی از قسمت "درویشان سکولار" به وابستگی یکی از اولین تجمعات صوفی گری به نام "انجمن اخوت" با تشکیلات جهانی فراماسونری پرده برداشته می شود. اسناد مکتوب ، شفاهی و تصویری که در این بخش ارائه می شود ، به روشنی ارتباط پایه گذار این انجمن ، علی خان ظهیرالدوله را با لژ گراند اوریان فرانسه نشان می دهد. آنچنان که وی حتی سیستم تشکیلاتی "انجمن اخوت" را نیز برمبنای همان لژ فراماسونری سازمان داده بود. انجمنی که در آن تنها موضوعی که به چشم نمی خورد همانا اسلام و عرفان بود. سیر این عرفان انحرافی ، به فرقه های صوفی گری و درویشی امروز می رسد و طبق اسناد و مدارکی که در این قسمت از مجموعه "راز آرماگدون 4: پروژه اشباح" ارائه می شود ، در همان مسیر جمعیت هایی مانند "انجمن اخوت" از یک سو پیروانشان را به گوشه نشینی ، عزلت گزینی و دوری از صحنه اجتماع می کشانند و از سوی دیگر با وابستگی به دربارها و انجمن های ماسونی ، خیانت خویش به دین و سرزمین شان را از طریق مزدوری برای دشمنان تاریخی این کشور و این ملت، بروز می دهند. فرقه هایی که کوس رسوایی شان تا افشای رذیلانه ترین اعمال ضد اخلاقی ، عالم و آدم را فراگرفته است. در قسمت "فرقه های نوپدید" از مجموعه مستند "راز آرماگدون 4: پروژه اشباح" برای نخستین بار اسناد و شواهد تاریخی وابستگی معروفترین و شناخته شده ترین فرقه های یاد شده ( که متاسفانه بر اثر تسامح و تساهل مسئولین فرهنگی، در کشور ما نیز نفوذ قابل توجهی یافته اند) به کانون های صهیونی ، انجمن های فراماسونری و سرویس های جاسوسی غرب در برابر دوربین تلویزیون قرار می گیرد. در این قسمت به برخی از این فرقه های نوظهور پرداخته می شود همچون عرفان به اصطلاح سرخپوستی و کتاب های کارلوس کاستاندا ، گرایشات منسوخ چینی و تبتی که عمدتا با هزینه و امکانات سازمان های اطلاعاتی و امنیتی غرب توسط مزدورانی مثل دالای لاما ترویج می گردد ، شبه عرفان سای بابا و کریشنا مورتی (که براساس اسناد این برنامه، توسط انجمن ماسونی تئو سوفی و فرد مرموزی به نام مادام بلاواتسکی شکل گرفت) ، فرقه ای منسوب به اوشو ( که متاسفانه کتاب ها و اندیشه هایش در سطحی گسترده در کشور ما منتشر و توزیع شد) که برای اولین بار در این قسمت از مجموعه "راز آرماگدون 4" بر طبق اسناد انتشار یافته از منابع غربی ، انحرافات اخلاقی و روحی اوشو برای مخاطب تلویزیون افشاء می گردد ، همچنین فرقه اکنکار که مستقیما از کانون های صهیونی در آمریکا هدایت شده و می شود و بالاخره TSM که نوعی نگاه منجی گرایانه و آخرالزمانی کاذب را برای مقابله با انتظار شیعیان ترویج می نماید ، از جمله فرقه ها و شبه عرفان های نوظهوری هستند که با تصاویر و اسناد مکتوب و شفاهی و از طریق کارشناسان و پژوهش گران این حوزه در قسمت بیست و چهارم مجموعه مستند "راز آرماگدون 4: پروژه اشباح" مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرند و خصوصا مهمترین موضوعی که برخی از این فرقه ها مدعی هستند یعنی اعطای آرامش روحی و روانی به پیروانشان از طریق نیاندیشیدن و خالی کردن ذهن ، با نگرش روانشناسی و جامعه شناسی نقد شده ( آرامشی که همچون پناه بردن به مخدرات، آنی است و تداوم ندارد) و با آرامش حقیقی که بنا به نص صریح کلام الله مجید تنها با یاد خدا و ذکر و تفکر و اندیشه در اسماء و خلقت الهی و فلسفه آفرینش میسر شده ، مقایسه می شود ( که آرامش و تسکینی پایدار و جاودان برای اهل ایمان است) و نتیجه گرفته می شود که آن نوع آرامش ناپایدار و لرزان و مخدری (که از طریق فکر و اندیشه نکردن میسر می گردد ) همانا چیزی است که مطلوب کانون های صهیونی بوده برای سلطه بر ملت ها و سرزمین های دیگر و در نهایت عملی ساختن همان ایده شیطانی دیرین خویش در تسخیر کره ارض. مجموعه "راز آرماگدون 4: پروژه اشباح" به نویسندگی و کارگردانی سعید مستغاثی توسط رضا جعفریان در 26 قسمت برای گروه سیاسی شبکه خبر سیما تهیه شده بود که طی ماههای آذر و دی و بهمن سال گذشته از این شبکه پخش شد و در اسفندماه تکرار گردید. این مجموعه چندی است که از برخی شبکه های برون مرزی سیما از جمله شبکه های جهانی جام جم پخش می شود. بی شک تاثیرات متقابل ایران خصوصاً عهد هخامنشی و یهود بر کسی پوشیده نیست و اهمیت مطلب تا آن حد است که جستاری جدا گانه را می طلبد، به هر حال مصریان آپپ را خدای تاریکی و آشفتگی کیهانی و نماد بدی دانسته و او را دشمن روشنایی، نیکی، خردمندی (توت) و سامان (مات) می دانستند. پس او سرور دشمنان “را” خدای خورشید بود. او را مانند جانوری ترسناک مانند مار بزرگ، سوسمار و در سالهای واپسین چون اژدهایی سهمگین پنداشته و او را گاهاً «ماری از نیل» و «سوسمار بدی» می نامیدند. «درود بر تو ای “را”، تو که با تابندگی پرتوهای خود درخشان هستی، هنگامیکه تاریکی در چشمان آپپ است. درود بر تو ای را، نیکی از آن توست هنگامیکه آپپ در بدی خود فرو رفته است.» (از نوشته های پرستشگاه ادفو) ریشه باور مصریان به آپپ به هزاره پنجم پ.م می رسد. در نگاره هایی که از آن روزگار برجای مانده است، ماری در حال یورش به یک قایق (که می تواند قایق خورشیدی باشد) دیده می شود. در نوشته های دیرین مصری نیز چون «نوشته های اهرام» و «نوشته های تابوت» و … از دشمن «را» بنام آپپ نام برده شده است. مصریان می پنداشتند آوایش بسیار بلند و ترسناک است و گاهی او به آسمان روز نیز رخنه می کند. هنگامیکه آذرخشها در آسمان ابری پدیدار می شوند، چنین می پنداشتند که آپپ به جهان بالا یورش برده در نبرد با خورشید است. هنگام خوشید گرفتگی می گفتند آپپ به پیروزی دست یافته و پس از پایان خورشید گرفتگی باور می کردند خورشید دوباره بر او چیره شده است. کاهنان هنگام آذرخش آسمان و نیز خورشید گرفتگی تلاش می کردند طلسم های جادویی بکار برده و مردم باهم فریاد می زدند تا او را از آسمان روز برانند. آپپ هنگام گذشتن قایق خورشیدی از جهان زیرین در بخش هفتم آسمان(این آسمان 12 قسمت داشته است) برخاسته تا این قایق را خرد کرده و در دهان خود فروبرد. در این نبرد آپپ چون ماری سهمگین برای فروخوردن «را» به دور او می پیچد اما همراهان «را» در برابرش برخاسته با خنجر به او می زنند تا سرانجام بر او چیره شوند.(خوب دقت کنید هنگامیکه ماری به دور خورشید که گرد است بپیچد گویا با بدن خود دایره ای تشکیل داده است بعد ها با حذف خورشید از میان این دایره ، نماد ماری که دایره ای را با بدن خود تشکیل داده بود سمبل فراماسونری،بهائیت و شیطان پرستی نوین شد). (توضیح عکس: قایق میلیونها سال که در این نگاره ”را” در وسط و نیزه به دست و “توت خدای ماه” به شکل لکلکی در جلو قایق نشان داده شده است. البته در این تصویر اثری از “مات” و یا “ست” و دیگر خدایان مشهور دیده نمی شود،البته مشاهده می فرمایید که قایق میلیونهاسال همراهان دیگری در انتهای قایق دارد). ایزیس(ایسیس خدای محبوب و مادر معنوی ماسونها) نیز که یکی از همراهان قایق خورشیدی است جادویی دیگر بکار بسته یورش آپپ را بی اثر می سازد. سرانجام این ستیز، پیروزی خورشید بر مار آپپ بوده و خورشید به راه خود در جهان زیرین ادامه می دهد و از مشرق دوباره طلوع می کند. نبرد با آپپ نامدارترین بخش گردش خورشید در زیرزمین است. هریک از بخشهای دوازده گانه خود داستانی برای خود دارد. نبرد با خدای سوسمار (Sokar) ، «سبااو» (Sebau)، ماری که پیوسته آتش از دهانش بیرون می زند، مارهای آبی خشمگین و … که هرکدام در بخشهای گوناگون دوازده گانه بوده و به قایق خورشیدی یورش می برند. «ای تو ] را[ ، با من در آشتی باش، بگذار به زیباییت خیره شوم، بگذار بر فراز زمین گردش کنم. بگذار نادانان را از میان بردارم. بگذار مار «سبااو» را به دو نیم تقسیم کنم. بگذار آپپ را در هنگامیکه در بالاترین نیرو و زورمندی است بکشم …» در پایان این گردش شبانگاهی قایق خورشیدی در دوازدهین بخش دوباره زاده شده درون ماری می رود که نامش «زندگی آسمانی» است و سرانجام مانند یک سوسک بیابانی (خپرا) در سپیده دم از شرق برمی آید از زاویه ای دیگرسوسک بیابانی و یا سوسک سرگینی(ساکرب) نماد تناسخ و بازگشت دوباره هستند که دلایل بسیاری برای چنین تصوری وجود دارد ولی به عقیده حقیر سوسکها که در قبرستانها بسیار دیده می شدند و از جنازه مردگان مردم عادی که مومیایی نمی شدند تغذیه می کردند این تصور را در ذهن بازماندگان به وجود می آوردند که امواتشان به شکل سوسک به دنیا باز گشته اند واین همان تناسخ است و یا اینکه سوسک سرگینی فضولات را دوباره به چرخه طبیعت باز می گرداند. از دیگر سو همان طور که عرض کردم در دوازدهین بخش قایق میلیونها سال دوباره زاده شده درون ماری می رود که نامش «زندگی آسمانی» است باید توجه داشت که مار در تفکر مردم مصر علاوه بر مواردی که ذکر شد نماد بازگشت ،رجعت وتناسخ نیز هست و آن به دلیل پوست اندازی مار و زندگی دوباره این حیوان در دیدگاه مردمان کهن آن سرزمین است. فراموش نشود که مار نماد پادشاهی (مار کبری) ، حراست ( داستان نگهبانی مار از گنج) و جادو(هیپنوتیزم شکار توسط مار) نیز می باشد. این گردش پیاپی شامگاهی در جهان زیرین نشانگر نبرد پیاپی خورشید با مارها و جانوران تاریکی و نبرد همیشگی روشنایی و تاریکی بود. مصریان باور داشتند آن هنگام که پس از فرونشستن خورشید در غرب،قایق آن به جهان زیرین می رفت، روان مردگان که چشم به راه آمدن خورشید بودندگرداگرد این قایق آمده تا به خوشبختی بپیوندند. اما تنها آنهایی می توانستند سوار قایق روشنایی شوند که یک جادوی ویژه بدانند. آن مردگانی که پس از گذر قایق در جهان زیرین نمی توانستند به آن برسند به سوگواری پرداخته و چشم به راه می ماندند تا دوباره قایق خورشید را دیده به امید اینکه بتوانند به آن راه یابند. چنین اسطوره هایی نشان از باور دینی مصریان به نبرد خورشید در تاریکی و پیروزی آن داشت. همچنین گذشته از دیدگاه آیینی، این داستان نماد پادشاهی فرعون بر دو سرزمین مصر بالا و پایین و پیروزی او بر دشمنان مصر بود. فرعون نمایانگر «فرزند را» در روی زمین بود و صرف بودن او در پادشاهی نشان پیروزی او بر دشمنان مصر بود. از همین روی است که با گذشت زمان بیشترین خدایان در گوشه و کنار مصر گرداگرد «را» خدای خورشید آمدند که خود نمایش یگانگی سرزمین های مصر بالا و پایین بود. پس با گذشت زمان چنان شد که ایزد بانوهای پاسدار مصر پایین و بالا ، «وجت» (Wadjet) و «نخبت» (Nekhbet) در قایق خورشیدی همراه «را» نشان داده شده و آنها را نیز پاسدار و پشتیبان فرعون خواندند. وجت(آدجت) ایزد بانوی نگهبان پادشاهی بود. پسان تر (در هزاره سوم پ.م) او را چون مار کبرایی نشان می دادند که به دور تاج او پیچیده بود. درست همچنانکه باور داشتند به دور دایره خورشید نیز پیچیده است و از آن پس آنرا «ایارت» (Iaret) یعنی «مار کبرای پرورش یافته» خواندند. نزد مصریان مار کبرای پرورش یافته نمادی از نیروی پادشاهی و توان آسمانی بود. می پنداشتند این مار کبرا پشتیبان دلتای نیل و نیز سراسر مصر پایین است. چون به نیروی شگفت انگیز چشم مار در هیپنوتیز کردن شکار خود پی بردند، چشم مار ایارت را نمادی از پادشاهی فرعون و سپس نیرویی آسمانی و چشم ماه و خورشید پنداشتند. از آن پس «چشم را» نمادی از تیز بینی و دور اندیشی و نیز نیروی آسمانی و شگفت انگیز «را» برای از کار انداختن توان دشمنان بود. از اینرو می پنداشتند از «چشم را» است که پرتو کور کننده و نابود سازنده به بیرون پخش شده و دشمنان خورشید را نابود می کند. آنگاه چون هاتور که ایزد بانوی راه شیری و سپس آسمان بود به مانند گاوی ماده نمایش دادند، چشمان این گاو ماده را همان چشم را می دانستند. پسان تر با برآمدن آیین های «هوروس» خدای آسمان و یکی شدن او با «را» این چشم را «چشم هوروس» خواندند و اینگونه بود که تک چشم نحس فراماسونها با عنوان چشم جهان بین از میان داستانهای خرافی و کودک مابانه مصریان زاده شد. (توضیح عکس:عکس بالا تصویر “را” خدای خورشید است و خورشید نارنجی رنگی که بر روی سرش قرار دارد به علت وجه تسمیه آن است،اگر خوب دقت کنید گرداگرد خورشید مار کبرایی پیچیده که به عقیده حقیر بازتاب افسانه نبرد “را”با مار”آپپ” است.جالب اینکه مصریان اندکی بعد این دشمنی را فراموش کرده و از آنجاکه آپپ روی سر “را”جای دارد تاج پادشاهی فراعنه نیز با همین نماد ساخته می شود و مار نماد پادشاهی و استیلا و دچار استحاله ای ??? درجه ای می شود. اینکه سر خود “را”سر شاهین است به علت آمیختگی هروس با “را ” است یعنی در این جا نیز هروس که به قولی پسر و به قولی دیگر نوه “را” است ، خود او می شود!!!! در ضمن پیچیدن مار به دور خورشید بنیاد فکری پیدایش نماد “تئوصوفی” که نماد ماسونها، بهائیان و شیطان پرستان است می شود). همچنانکه وجت نماد پشتیبانی مصر پایین بود، «نخبت» ایزدبانوی نگهدار مصر بالا شناخته می شد. او را چون کرکسی سپید نمایش داده که در بیشتر نگاره ها بر فراز تاج فرعون بالهایش را گشوده و در پرواز است و در چنگالهایش «حلقه شنو» (نماد زندگی) دیده می شود. پس او را «مادر مادران» می خواندند و نمایش آن همراه فرعون نشانگر پادشاهی او بر مصر بالا بود. پس دو ایزد بانوی وجت و نخبت دو بانوی مصر بالا و پایین و در اساطیر مصری همراهان «را»در قایق خورشیدی بودند. نماد این دو ایزد بانو نشانگر پادشاهی بر سرزمین یکپارچه مصر بالا و پایین بود و پسان تر و در اوج باور به آنها در اسطوره «هرو بهوتت» یا «دایره بالدار» در کنار هوروس دیده شدند. (توضیح عکس: نگاره ای از “ست” البته دوستان عزیز عنایت داشته باشند که به علت شباهت آنرا با آنوبیس اشتباه نگیرند ). اما قایق خورشیدی قهرمانان دیگری نیز داشت که یکی از نامدارترین آنها «ست» (Seth) بود که شخصیت شگفت انگیزی داشت. ست یکی از 9 خدای شهر لونو بود و نام او در زبان مصری به معنی «ستون پایداری» است. پس با ستونهای خورشیدی آن شهر بی پیوند نیست. او برادر «ازیریس» (Osiris) و «ایزیس» (Isis) بود. ست را خدای بیابان و کاروانهای بیابانی می خواندند و در نگاره های مصری او را چون غزال و خر نمایش می دادند. با گذشت زمان و با گردآمدن خدایان 9 گانه شهر لونو پیرامون «را» ست نیز به آنها پیوست و چنان شد که او را یکی از قهرمانان قایق خورشید می خواندند !!! . پس همراه خورشید در نبرد با تاریکی و مار آپپ بود. در اسطوره های مصری می پنداشتند که هنگام گذر قایق خورشید از جهان زیرین او بر دماغه آن ایستاده و پاسدار قایق است. پس هنگام یورش آپپ او است که پیوسته به آن نیزه زده و آنرا از سر راه برمی دارد. دستاورد این ویژگی اسطوره ای این بود که او را یک قهرمان بدانندکه به پاسداری از خورشید و قایق آن بالیده و مصریان او را روزگاری یکی از بزرگترین خدایان خود بشمارند. اما پس از اینکه هیکسوسها آسیایی بر مصر چیره گشتند و فرمانروای دلتای نیل شدند (1800-1600 پ.م) آشکار بود آنها که سرشت جنگجویی و تندخویی داشتند و به دنبال خدایی جنگجو و ترسناک بودند، ست را پشتیبان بزرگ خود خوانده آنرا بسیار ارزش نهند. پس از واکنش مصریان و اینکه آنها هیکسوسها را دشمنی خونخوار می دیدند، ناخودآگاه ست را خدای بدی و بیگانه و پلیدی دانستند. پس هر بیگانه ای نزد مصریان سیمای آشکار ست بود و ست نماد شیطان و در گذر زمان قاتل ازیریس برادر خود شد.آری اینچنین بود که پس از بیرون راندن هیکسوسها، در اسطوره های مصری ست را نماینده هیکسوسهای خونخوار و نماینده تاریکی و بدی پنداشته و این خدای مصری آرام آرام ویژگیهای همان آپپ را بدست آورد. او دارنده همه ویژگیهای بدی و نابودی سرزمین مصر شد. او که پیشتر خدای بیابان بود اکنون چنان شد که خشکسالی و بی آبی سرزمین مصر را از او دانسته و می گفتند که همه جانوران ترسناک مانند خزندگان، سوسمارها و اسبهای آبی را آفریده است. اندیشه نمایندگی بدی او نماد تاریکی تا به آنجا رسید که پسان تر یونانیان آنرا با خدای بدی خود یکسان پنداشته او را «تایفون» (Typhon) نامیدند. او را چنان می پنداشتند که دیوی خشمگین است و مصریان همیشه از گزند آسمانی او می ترسیدند. پس مصریان جانوران شکاری را برا آرام ساختن خشم او پیشکش می کردند و در نگاره ها او را چون جانوری شگفت انگیز با گوشهای بزرگ و بلند و پوزه خرطوم مانند نمایش می دادند(نقشی شبیه به گرگ با سرس سیاه). (توضیح عکس: ست و ازیریس). هرچه که زمان می گذشت ویژگیهای بدی او و نماد تاریکی برای او بیشتر می شد. تا هنگام چیرگی پارسها بر مصر چنان شد که او را نماینده ویرانی، رنگ پریدگی ماه، خشکسالی و کاهش آب رود نیل می دانستند. می گفتند از اوست که از آغاز تابستان گرمای خورشید و بلندی روز رو به کاهش می رود و تا آغاز زمستان پیوسته است. اما شگفت انگیز است که در همان روزگار و پس از بیرون راندن هیکسوسها هنوز شهرهایی در مصر بودند که یاد دیرین او را گرامی داشته و ست را خدای خود می دانستند. چنانچه در شهر «تانیس» (Tanis) در شرق دلتای نیل پرستشگاهی نیز برای او برپا بود. در یک نگاره بر روی دیوار در «کارناک» (Karnak) ست را چنان نمایش داده اند که به فرعون «توتمس سوم» (Thothmes III) آموزش تیراندازی می دهد و نام دوتن از فرعونهای مصر در خاندان نوزدهم «ستی» (Sethi) بود که آشکارا با نام ست در پیوند است. این دوگانگی باور را می توان در میان مردمان کهن دیگر مانند ایرانیان باستان نیز دید. چنانچه در باورهای هندوی آریاییان اندیشه «دیو» با آسمانی بودن و نیکی در پیوند بود اما هنگام جدایی ایرانیان از آنها و برآمدن آیین زرتشت دیو نماد پلیدی و ویرانی آسمانی گشت و به نظر می رسد که برخی خدایانی که بومیان پیش از آمدن آریاییها به سرزمین ایران پرستش می شدند، پس از چیرگی این مردمان نوین دیو خوانده شده و نماد بدی شمرده شدند به عبارتی بهتر دین جدید یا قوم غالب خدایان دین پیشین یا قوم مغلوب را نشان شیطان ،شرارت و بدی می دانست آنگونه که پس از حمله هیکسوسها ست دچار استحاله شد. در تاریخ دیرین مصر چنان شد که پس از راندن هیکسوسهای ویرانگر پادشاهی نیرومند مصریان اینبار از نیمروز آن سرزمین (مصر بالا) آغاز گشت، اینبار اسطوره ای زاده شد که یادآور پیروزی مصریان بر هیکسوسها بوده و به راستی آنرا نبرد روشنایی با تاریکی و پیروزی فرعون می دانستند. بر همین پایه بود که «آمون» (Amun) خدای شهر «تب» (Thebes) که در آن هنگام پایتخت فرعون شده بود برجسته شد و او را با «را» خدای خورشید یکسان دانسته و نیز آرام آرام داستان شگفتی و پیروزی های هوروس خدای آسمان در میان مصریان نامور گشت. اندیشه هوروس را باید اندیشه ای در پشت ابرهای ابهام دانست. او را خدای آسمان می دانستند و باور به او از کهن ترین روزگار (دوران پیش خاندانی – 3500-2631 پ.م ) در میان مصریان برپا بوده است. درباره نام هوروس گفتگو بسیار شده است. در نوشته های هیروگلیف آنرا hrw آورده اند که آوانگاری آن *h?ru به معنی «شاهین» یا «باز» می باشد. به نظر می رسد که سرچشمه نام او از اندیشه «بلندی» و «والایی» (بلنئد پروازی پرنده شاهین)برگرفته شده است. در اسطوره های مصری او را فرزند «هاتور» (Hat hor) ایزدبانوی راه شیری و آسمان می دانستند که بخش دوم نام این ایزد بانو همان واژه hor یا هوروس است. از آنجا که او خدای آسمان و نامش بر بلند پایگی و والایی در پیوند بود پرنده شکاری باز یا شاهین را نماد او دانسته و در نگاره های مصری او را چنان نمایش می دادن که بالهایش را گشوده خورشید چشم راستش و ماه چشم چپ اوست. اما چون روشنایی ماه به اندازه روشنایی خورشید نیست، این ناهمسانی دو چشم و بزرگی و کوچکی دیگری سرچشمه داستانهایی دلپذیر برای مصریان شد!!!. و ست خدای تاریکی را هم آورد او ساختند، پنداشتند که چشم چپ او(چشم کوچکتر که ماه بود) در جنگی بدست ست زخمی شده و کنده شده است. این زخمی شدن را نمادی از فداکاری او در نبرد با خیرگی ست خواند. از آنجا که خورشید چشم راست هوروس بود همین اندیشه درباره چشم راست او سرچشمه ای شد که «چشم را» خدای خورشید را از آن پس با چشم راست هوروس یکی پنداشته آنرا «چشم هوروس» نامیدند. و دومین دلیل زاده شدن تک چشم جهان بین ماسونها اینگونه زاده شد. پسان تر در نزد مصریان اندیشه آسمان و خورشید در هم آمیخت. هوروس که او را «هرمتی» (Harmety) (هوروس دارنده دو چشم) نیز می خواندند با «را» خدای خورشید یکسان پنداشته شده آمیخته این دو خدای مصری را «را-هرمتی) (Ra-Harmety) یا «را-هراختی» (Ra-Herakhty) یعنی «را که هوروس دو افق اوست یا را که هوروس دو چشم اوست) خواندند. پس چنان شد که هنگام نیمروز که خورشید را بر فراز آسمان و در اوج گرما می دیدند هنگام جوانی «را» دانسته او را همان را-هراختی نامیدند. این درآمیختگی سرآغاز اسطوره هایی شد که پسان تر نزد مصریان نامور شده و مردمان کهن نیز از آنها الگوبرداری نمودند. پس اندیشه هوروس به شهر لونو راه یافت و او در خانواده خدایان 9 گانه جای گرفت. این جایگزینی باز هم ریشه اسطوره ای شد که پس از راندن هیکسوسها از مصر برجسته گشت و آن اینکه هوروس که پیشتر فرزند هاتور بود اینبار فرزند ازیریس و ایزیس شناخته شد. یعنی با به وجود آمدن شخصیت جدید هوروس مصریان گذشته او که فرزند«هاتور» (Hat hor) ایزدبانوی راه شیری و آسمان بود را فراموش کرده و داستانی جدید ساختند!!! که هوروس حاصل ازدواج ایزیس و اوزیریس(خواهر و برادر) و نوه “را” خدای خورشید بود پس ازیریس پدر هوروس شد و آشکار است هوروس جانشین او در مصر پنداشته شود. برجستگی بیشتر این داستان از آنجا بود که در اسطوره های آفرینش خورشیدی ایزیس برای بدست آوردن تندرستی «را» او را فریفت و «نام پنهان» را بدست آورد. نامی که دارنده آن دارای نیرو و پادشاهی می شد و اینگونه بود که ایزیس به راز هستی پی برد ، لذا نزد کابالاییست های یهود و ماسونها بسیار بسیار مقدس و محترم است البته به نظر حقیر دلیلی دیگر نیز براین مطلب وجود داشت و آن این داستان است که: پس از ازدواج “را ” با” نات” خدای آسمان آنها دارای 4 فرزند شدند 1- ایزیس (دختر) 2 – ازیریس(پسر) 3 – نفتیس(دختر) 4 – ست (پسر) ، ایزیس با ازیریس برادر خود ازدواج می کند ولی ست حسادت ورزیده و ازیریس برادرش را که جانشین “را” است را می کشد و در کنار رود نیل او را قطعه قطعه می نماید . پس از آنکه ایزیس با خبر می شود به همراه خواهرش نفتیس به آنجا رفته و ازیریس را کشته و قطعه قطعه می یابد . وی تکه های بدن همسرش را در کنار هم قرار می دهد و ناگهان ازیریس جان گرفته و زنده می شود آندو با هم نزدیکی می کنند و هوروس متولد می شود ، ازیریس دوباره می میرد وبه دنیای مردگان (غرب رود نیل) می رود و ایزیس بیوه می ماند و از آن جهت که به راز هستی پی برده مقامی والا در بین جادوگران می یابد و از همین سو است که وی در نزد کابالاییست های یهودی(معتقدین به پیشگویی ها و جادوگری ) و فراماسونها محترم است تا جایی که ماسونها او را مادر معنوی خود می دانند(ماجرای ساخت مجسمه آزادی توسط بارتلدی را به خاطر بیاورید) پس هوروس جانشینی شایسته برای فرمانروایی بر مصر می شود و اینگونه است که برای انتقام گرفتن از ست، عموی خود (که البته دایی او نیز هست!!!) بر می خیزد و افسانهای نبرد خیر و شر (جنگ هوروس با ست و از دست دادن چشم چپش بوجود می آید). اینکه هوروس پسان تر در خانواده خدایان 9 گانه شهر لونو جای گرفت خود ریشه یک داستان دیگر بود. هوروس نیز یکی از همراهان قایق خورشید به شمار می رفت و در اسطوره گردش خورشید در جهان زیرین آورده اند که در بخش یازدهم و پیش از سپیده دم هوروس است که چراغهای دریای بزرگ را روشن می کند تا روشنایی سرخ رنگ و سپس سپیده دم زرین افق شرق پیش از برآمدن خورشید پدیدار شود. بر همین پایه بود که او را «هوروس زرین» و نیز خدای سپیده دم خواندند. نیز او را در کنار «آنوبیس» (Anubis) در جهان زیرین می بینیم که در حال سنجش سنگینی قلب مردگان است. دستاورد راندن هیکسوسها از مصر و پیدایش پادشاهی نیرومند فرعونها برجستگی هوروس نزد مصریان و زاده شدن اسطوره های بسیار درباره او بود. هوروس نماینده مصریان و شاهین خورشید بود و او بود که نماد رهایی مصریان از ستم هیکسوسها دانسته شد. پس او هم آورد خدای جنگجوی هیکسوسها یعنی ست بود که نزد مصریان خدای تاریکی پنداشته می شد. همچنانکه بالاتر گفتیم ست خدای بدی و جانشین آپپ دشمن خورشید دانسته می شد. پس پیروزی مصریان بر بیگانگان و پیروزی خورشید بر تاریکی را در اسطوره هایی دلپذیر زنده نگاه داشتند. چنان شد که ست خدای هیکسوسها دشمن هوروس جانشین خورشید در مصر بود. داستانها و ستیز میان هوروس و ست از نامدارترین داستانهای جهان باستان بودند. ست نماد بیگانگی و هوروس جانشین خورشید و نماد پادشاهی مصری بود. پادشاهان مصر در گذشته های دیرین (دوران پیش خاندانی) «هوروس» نامیده شده و مصریان با روشهای گوناگون در نوشتارهای هیروگلیف آنرا به نمایش می دادند چنانچه در نوشتارهای هیروگلیف نمایش یک شاهین اشاره به فرعون داشت. از روزگاران دیرین نام فرعون را با نمایش یک شاهین در چهار گوش نمایش می دادند. اما پس از راندن هیکسوسها و برآمدن پادشاهی نوین مصر تنها همان شاهین را برای اشاره به فرعون بکار بردند. این شاهین ها در نوشتارهای هیروگلیف بیشتر به رنگ زرین نمایش داده شده و چنین برداشت می شود که این زرین بودن نماد سربلندی، جاودانگی، پیوستگی با خورشید و نیز پیروزی بر ست دشمن روشنایی است. از ویژگیهای نبرد هوروس و ست بود که اسطوره های فراوانی زاده شد. بالاتر از چشم چپ هوروس گفتیم که نماد ماه بود و این پندار به آنجا رسید که گفتند که چشم چپ در نبرد با ست از جا کنده شده است. دربرابر این زخمی شدن چشم چپ ، هوروس نیز در آن نبرد به بیضه های ست آسیب رسانده او را نابارور ساخت که ریشه این داستان آشکارا با خدای بیابان(لم یزرع بودن) و ناباروری زمین بودن ست در پیوند است. این ستیز دراز مدت هوروس و ست به آنجا رسید که داستانهایی دلکش زاده و در نوشته هایی هیروگلیف مانند «نوشته های اهرام»، «نوشته های تابوت»، «سنگ شاباکا» و … با سیماهای گوناگون آورده شده در سراسر مصر به شکلهای گوناگون پراکنده گشت. حتی نویسندگان یونانی مانند پلوتارک نیز شیفته این داستان شدند و آنرا در کتابهای خود آوردند.شایان ذکر است که داستان “سنگ شاباکا ” الگوی نام گذاری شاباک(از بخش های سازمان موساد) اسرائیل می شود!!!. داستانی که زاده شد به اسطوره «هوروس فرزند ازیریس»، «هوروس و ست» و … نامدار گشت و ماجرای آن انتقام جویی هوروس از ست بود که ازیریس پادشاه قانونی را کشت و بر جایش نشست و سرانجام هوروس فرزند ازیریس او را نابود ساخت و پادشاه مصر شد. چنین اسطوره هایی که در میان مردمان کهن بسیاری دیده می شود، به گونه ای در پیوند با نبرد کیهانی روشنایی و تاریکی بود. هوروس خدای آسمان که با خورشید و روشنایی یکسان انگاشته می شد با ست خدای تاریکی و بدی به نبرد پرداخت. چنین اسطوره ای چنان در مصر و حتی در بیرون از مصر پراکنده شد که داستانهای گوناگونی در پیوند با آن نوشتند و برای هوروس نمادهای ویژه آفریدند. هوروس که در یک داستان پسر ازیریس بود «هوروس کوچکتر» و در داستانی دیگر که برادر ازیریس پنداشته شد «هوروس بزرگتر» نامیده شد. در شهر «لتوپولیس» (Letopolos) نزدیک ممفیس او را مردی با سر شاهین و فرزند همان هاتور می دانستند. در مصر بالا نیز همچنین. در شهر «شدنو» (Shedenu) در مصر پایین او را به همان شکل کهن خود «هوروس با دو چشم» می نامیدند. پس چنان شد که او را زمانی با سیاره کیوان یکی دانسته او را «هوروس گاو نر» خوانده و زمانی با پندار درباره جنگ و پیروزی او را با سیاره بهرام یکسان دانسته او را «هوروس سرخ» نامیدند. زمانی نیز او سیاره برجیس و «هوروس آشکار کننده رازها» خوانده می شد. شگفت انگیز است که در اسطوره های مصری چندین هوروس را می بینیم و اینکه در یک داستان دو تن همزمان با نام هوروس پدیدار می شوند که نشان از پراکندگی و گوناگونی و آمیزش اسطوره ها دارد و جای صد افسوس برای کسانی که در عصر حاضر دنباله رو این تخیلات و خرافات هستند. چنین بود که از روزگار دیرین نگاره خورشید بالدار، چشم جهان بین، ماری که به دور خود حلقه زده است (مار ایارت )، رازآمیزی ایزیس و… در مصر زاده شد. در برخی نگاره ها «خپرا» (همان سوسک بیابانی) که نماد خورشید بامدادی بود در میان بالهای هوروس دیده شد و در بسیاری از نگاره های دیگر خدای شاهین را در هنگامیکه در اوج آسمان نیمروز بود به همراه دایره خورشید (آتن) نمایش داده آنرا «دایره بالدار) نامیدند.با گذر زمان و ورود بنی اسرائیل و سکونتشان در مصر یهودیان بیابان گرد ، شگفت زده از تمدن و عظمت مصر باستان مسحور و لا یعقل این اسطوره ها و داستان ها را به همراه خود به سرزمین های دیگر بردند و حتی آنرا در کتب آسمانی خود نیز گنجاندند و کابالا آیین پیشگویی و جادوگری یهود شکل گرفت.که البته ان شا الله به زودی در مقاله ای دیگر سیر نفوذ تفکر کابالا در اروپا و شکل گیری جریان مخوف فراماسونری (جریان حاکم بر جهان کنونی) را مفصلاً شرح خواهم داد. سایت رهبران شیعه : علی اکبر رائفی پور اسطوره های ماسونی در مصر باستان با توجه به تاثیر پذیری فوقالعاده جریان فراماسونری از اسطوره های مصر باستان برآن شدم تا مطالبی را در زمینه سیر تحول این اسطوره ها و تفکرات محاط و محیط حاصل از آن بر این جریان تهیه نمایم. اهمیت این مطلب تا جایی است که هم اکنون به عنوان مثال فراماسون ها ایزیس(ایسیس) را مادر معنوی خود می دانند و برای نمونه حتی در جریان ساخت مجسمه آزادی توسط فردریک آگوسته بارتولدی فراماسون ، بعد ها توسط خود ماسونها فاش می شود که این مجسمه که در ظاهر تندیس تائییس (معشوقه اسکندر مقدونی است) است با توجه به چهره مادر بیوه بارتلدی و به عبارتی بهتر مادر تمامی ماسونها (ایسیس) ساخته شده است که البته نمادهای ماسونی فراوان دیگری نیز در آن به چشم می خورد که در مقاله ای دیگر مفصلا به آن خواهم پرداخت. و یااینکه نماد چشم جهان بین که از سمبلهای اصلی فراماسونری است و هم اکنون شما آنرا بر فراز هرم 13 طبقه بر روی یک دلاری آمریکا می بینید همان چشم خدای خورشید مصریان “را” است. جا دارد از “آریارمنا ا. پریان” تشکر ویژه نمایم چراکه در تهییه مطالب تاریخی جستاری که پیش رو دارید از نوشته های ایشان بهره جسته ام. از دانش دوستان عزیز خواهشمندم که ریز بینانه تر به این مقاله بنگرند تا برایشان نیک روشن شود که چه گونه تفکرات بسیار بسیار ابتدایی و خرافی مردمانی قدیمی هم اکنون قالب اصلی فکری فراماسونری و صهیونیزم می شود ، و چگونه یهودی بیابانگرد و مسحور تمدن مصر باستان این اندیشه های اساطیری را سالها و سالها با خود حفظ می کند وفراماسونری که میراث و چکیده اندیشه کابالا و یهود است امروز سردمدار نظام فکری فرهنگی و حتی دینی جهان می شود. با وجود اینکه برخی خاستگاه “را و یا رع”خدای خورشید را شهر لونو در مصر می دانند ولی در واقع تنها مردم شهر لونو نبودند که به خدای خورشید خود”را”(RA) می بالیدند. زیرا در همان روزگاران مردم شهری دیگر بنام «خمنو» (Khemenu) می گفتند که اندیشه خدای خورشید (را) از آنجا آغاز شده و پیش تر این اندیشه به شهر لونو رفته است. زیرا در لونو سرور خدایان آن شهر نخست «آتوم» (Atum) بود نه را ، و پسان تر بود که اندیشه «را» با او درآمیخت و او را «آتوم- را» (Atum-Ra) خواندند. به دیگر سخن منطقه های گوناگون مصر که به آنها «نوم» (num) می گفتند، هریک دارای داستانهای اسطوره ای ویژه برای خود بوده و هریک از آنها دارای گروه یا خانواده ای از خدایان بود . که البته به مرور زمان در هم آمیخته می شوند و خدایانی بعضا ترکیبی به وجود می آیند و جالب تر اینکه حتی در مواردی مانند حمله هیکسوسهای آسیایی به مصر ، برخی خدایان کاملا ماهیت خود را از دست داده و دچار استحاله می گردند برای نمونه می توان به ست اشاره نمود که در ابتدا خدایی محبوب بود ولی بعدها سمبل شیطان و حتی نماد ضد ایسیس و هروس خدایان محبوب مصریان گشت. به هر روی شهر لونو پایتخت آیین های گروهی از خدایان بود که به آنها «گروه خدایان 9 گانه» (Ennead) می گفتند و سرور آنها همان آتوم بود. خمنو جایگاه «گروه خدایان 8 گانه» (Ogdoad) بود و سرور آنها «توت» (Thoth) خدای ماه نام داشت. در این شهر بود که داستان پیدایش «را» پدیدار شد اما این داستان پسان تر به لونو برده شد. در «الفانتین» گروهی سه تایی را می پرستیدند که سرور آنها «خنوم» (Khnum) خدای برآمدن و سرریزی آب بود و او را چون انسانی با سر قوچ نمایش می دادند. سرور خدایان شهر «تب» یا تبس (Thebes) «آمون» (Amun) خدای هوا و دم زندگی بود و سرور خدایان شهر «ممفیس» (Memphis) «پتاه» (Ptah). پس می توان گفت که هر ناحیه ای در سرزمین مصر دارای باورها و خدایان ویژه خود بود. اما در میان این شهرها و گروه خدایان، پسان تر آیین های خورشید در شهر لونو و آیین پرستش زمین در ممفیس از ناموری ویژه ای برخوردار گشتند. در شهر ممفیس بود که پتاه با «تانن» (Tanen) خدای زمین آن شهر درآمیخت و از آن پس آنرا «پتاه-تانن» Ptah-Tanen می خواندند. باور بر این بود که او آفریننده جهان بوده و سروری است که سرش در آسمان و پاهایش تا جهان زیرین (Duat) کشیده شده است. می گفتند او نخست بر تختی نشست و دو سرزمین (مصر بالا و مصر پایین) را آفرید. پس باور کردند که او بر کوه آسمانی بزرگی که از آبهای نخستین (نو) برآمده، نشسته است. پرستشگاه این خدای مصری در شهر ممفیس «هوت کاپتاه» (ساختمان روان پتاه) نام داشت و این نام همان است که یونانیان آنرا برداشته به سرزمین مصر گفتند و همان است که امروزه Egypt خوانده می شود. چنین به نظر می رسد که باور شرکی خورشید پرستی نخست درمیان خانواده پادشاهی و درباریان پذیرفته شد. شاهزاده ای را که در آینده پادشاه می شد «پسر را» می خواندند که این نام از روزگار پادشاهی میانه (2375-1800 پ.م) به خود پادشاه گفته می شد. پس فرعون فرزند خورشید در سرزمین مصر خوانده می شد. گذشت روزگار نشان داد که مصریان به پرستش خورشید و نگاه به “را” گرایش داشته و آنرا از دیگر خدایان شرکی برتر می دانند. بزرگترین انگیزه برای گرایش به خورشید روشنایی بخش بودن شگفت انگیز آن و دلیل دیگر گردش پیاپی آن در آسمان بود. می پنداشتند نیرویی آسمانی است که خورشید را در آسمان می راند و اینکه خورشید هر بامدادان از شرق برآمده و در غرب فرونشسته و هیچگاه باز نمی ایستد، برای آنها سخت شگفت آور بود.اینکه چگونه خورشید در غرب غروب می کرد و صبح دیگر در شرق بر می آمد برایشان شگفت بود ، چه کسی بود که خورشید را دوباره به مشرق باز می گرداند ؟ مسیر بازگشت از کجا بود؟ چرا اصلا می بایست همیشه این مسیر تکرار می شد؟ چرا خورشید همیشه در آسمان نمی ماند؟ چرا روزها کوتاه و بلند می شد؟ اینها و دهها سوال دیگر زمینه بوجود آمدن داستان ها و در پس آن اسطوره هایی شد که تا امروز گریبانگیر آن خرافات محض هستیم . به هر روی پنداشتند خورشید نیرویی زنده و اندیشمند است و کسانی در آسمان آنرا می گردانند. پس آرام آرام چون بسیاری از مردمانی که برای دسترسی به آب در کنار رودخانه ها یا کرانه دریاها می زیستند(جایی که اکثر تمدن های بزرگ شکل گرفته است)، پنداشتند که خورشید در قایقی نشسته و کسانی همراه او هستند که آن قایق را در آسمان می گردانند. این قایق خورشیدی هر بامداد از شرق برمی خاست و شامگاهان در غرب فرو می رفت. پس درباره این گردش پیاپی چنین پنداشتند که شبانگاهان خورشید در قایق خود از غرب به شرق در جهان زیرین (Duat) به پیش می رود و بامدادان دوباره برمی آید. وچون دیرینگی خورشید را باور داشتند و از پدران خود شنیده بودند که قرن هاست که این مسیر طی می شود ناخودآگاه قایق خورشید را «قایق میلیونها سال» نام نهادند. «درود بر تو! ای تو که در قایقت جای داری، تو می گردی! تو می گردی! تو روشنایی را به جلو پخش می کنی، تو روشنایی را به جلو پخش می کنی! تو فرمان شادی را برای هزاران هزار مردم به مردمی که تو را دوست دارند می دهی…» (بخشی از کتاب مردگان) «درود بر شما ای سروران که قایق سرور «میلیونها سال» را می کشید! (اشاره به خدایانی که در قایق همراه “را” بودند)که آنرا بر فراز آسمان جهان زیرین (Duat) می آورید که آنرا بر فراز «ننت» (Nent) که روانهای با (Ba) را برای تنها آمدن و ارواح آنها می سازد، گردش می دهید که با دستهایش پایه سکان را گرفته است و آنرا به راه مستقیم پیش می برد که پاروهای شما را سخت در دست گرفته است. شما دشمنان را می کشید. پس قایق شادی خواهد کرد و خدای بزرگ در راهش با آشتی و آرامش می گذرد.» (بخشی از کتاب مردگان) پس را سرور خورشید در قایق میلیونها سال تنها نبود و سرورانی گرداگرد او در قایق بودند. همچنانکه فرعون دارای دربار، همراهان، اندرزگویان و… بود و مصریان «را» را سرور خدایان شرکی خود می دانستند. پس چنین اندیشیدند که” را ” در قایق خورشید چون فرعون بر تخت نشسته و خدایانی دیگر چون درباریان گرداگرد او هستند. از میان این همراهان در قایق خورشیدی، «توت» (Thot) خدای ماه از دیگران برجسته تر بود که ویژگی او بسیار مرموز است. نقش او در این قایق، کردارهایش و سخنانی که در اسطوره های مصری از زبان او گفته شده و نیز نیایش های بسیار به او نشان می دهد که مصریان در روزگاران بسیار دور و پیش از نگاه به خورشید، به راستی او را می پرستیدند. توت سرور خدایان شهر «خمنو» (Khemennu) بود و از آنجا که پسان تر یونانیان او را با «هرمس» (Hermes) خدای خردمندی خود یکسان پنداشتند. لذا نام این شهر(خمنو) را در نوشته های خود به «هرموپولیس»(Hermopolis) یا شهر هرمس برگرداندند. شگفت انگیز است که یکی از نامهای فرعون «سرور خمنو» بودکه به گونه ای برتری آشکار ماه را در روزگاری دیرین نشان می دهد. پسان تر با برآمدن آیین های خورشید بسیاری از ویژگیهای ماه به خورشید جابجا گشت و ماه (توت)را نخستین همراه و اندرزگوی او دانستند. او قلب و زبان «را» و ابزار سخنوری او بود. در اسطوره های مصری نقش او در ماجراهای پرآوازه مانند نبرد هوروس و ست و نبردهای کیهانی نیکی و بدی بسیار بنیادین و سرنوشت ساز است. پس او را چون اندرزگویی خردمند و داوری دانستند که فرمان سرنوشت ساز را در دادگاه می گفت. از این روست که مصریان باور داشتند پس از مرگ توت است که در دادگاه «دوات»(دنیای زیرین یا دنیای مردگان) درباره روانهای مردگان داوری نموده و آنها را نیکبخت یا بدبخت می کند. چنین ویژگیهایی بود که او را نماد خردمندی مصریان ساخت. می گفتند او سرچشمه خرد و دانش است. چون خردمندی و دانشورزی نزد آنها نیز بسیار ارزشمند بود، پس باور داشتند دانشهای گوناگون چون ریاضیات، پزشکی و… از او سرچشمه گرفته است و پسان تر گفتند که گردش یکنواخت ستارگان در آسمان، دانش پادشاهی و فرمانروایی، روش خواندن و نوشتن و … همه از اوست. «ماه نو» نشان نمایش اندازه گیری زمان بود و او را بنیانگذار گاهشمار ماهی (تقویم قمری) خواندند که نشان می دهد گاهشماری دیرین مصریان ماهی بوده است نه خورشیدی! از آنجا که توت در پیوند با ماه بود و پرنده لک لک سرزمین مصر بسیار دیده می شد، منقار بلند و خمیده این پرنده را نمادی از ماه نو پنداشته در هنر پیکره نگاری توت را چون مردی با سر لک لک نمایش دادند. گاهی نیز او را چون میمون مصری نمایش می دادند. زیرا این میمونها در شبانگاهان و با دیدن ماه آواهایی شگفت انگیز از خود در می آوردند و مصریان میان ماه و این جانور پیوندی می دیدند. (توضیح عکس: “توت” خدای ماه. به سر لکلک و منقار خمیده آن توجه کنید. اینکه اغلب توت در حال کنده کاری مشاهده می شود به دلیل این است که اورا خدای زبان نیز می دانستند) به قایق خورشید باز گردیم. همچنانکه توت با خردمندی و دانش خود در کنار «را» بود، «مات» (Maat) نیز که یک ایزد بانو بود، همراه «را» بود. مصریان باور داشتند که مات ایزد بانوی «سامان» و نظم بوده و پاسدار «راستی»، سامان، داد و سرشت نیک است. اوست که گردش ستارگان و دگرگونی فصلهای سال را در دست دارد و نگاه دارنده کردار مردم و نیز خدایان است. پس می گفتند که اگر مات نبود جهان به آشفتگی کشیده شده و اوست که هم اکنون از آشفتگی گیتی جلوگیری می کند به عبارتی بهتر او خدای نظم و قانون بود. از آنجا که خردمندی(توت) و سامان (مات)دو بازوی اندیشمندی، سیاست و فرمانروایی است چنین پنداشتند که مات(زن) همسر توت(مرد) بوده و هردو در دوسوی «را» در قایق خورشید ایستاده اند و این قایق را در گردش آسمانی خود راهبری می کنند. پس چنان شد که فرعون را که پاسدار قانون و داد در سرزمین مصر بود، «دوستار مات» خوانده و قانون او را بنام پیروی از مات بکار می بردند. اندیشه راستی و داد با کردار و رفتار مردمان در پیوند بود، پس مات که پاسدار راستی و داد جهانی است، کردارهای مردمان را در دید خود داشته و اوست که نشانگر سنجش ارزش راستی و درستی کردار مردمان در دادگاه جهان زیرین و پس از مرگ است. پس قلبهای مردگان در برابر «پر» مات (که نماد او بود) سنجیده شده و چنانچه سنگینی قلبها هم ارزش با سنگینی این پر بود روان مردگان از تاریکی و شوم بختی جهان زیرین رهایی می یافت و به روشنایی خورشید که رستگاری و خوشبختی بود می پیوست(قلبی که هم وزن پر ، و سبک بود). مات در هنر پیکره نگاری مصری چون زنی که بالهایش گشوده شده و گاهی پر شتر مرغ برسرش دیده می شود نمایش داده می شد. (توضیح عکس: مات خدای نظم و سامان با بالهایی گشوده) پس قایق خورشید بود که فرمانروایی آسمانی را در دست داشته و دایره زرین خورشید در آن جای دارد. دستاورد اندیشه قایق خورشیدی، پیوند آن با فرمانروایی فرعون در مصر بود(حکم رانی). دستاوردی دیگر گسترش پیوندی ژرف درباره این قایق خورشیدی در باورهای دینی مصریان باستان بود(دین مداری). اندیشه رهایی از تاریکی جهان زیرین (تاریکی) و پیوستن به روشنایی بی پایان خورشید و رستگاری همیشگی، امید هر مصری بود. همچنانکه بالاتر نوشتیم توت و مات که همراهان خورشید در قایق بودند، در آشکار ساختن سرنوشت روان مردگان دست داشتند. چنین شد مصریان که خوشبختی و رستگاری را در رسیدن به دشت خورشیدی «آالو» (Aalu) در شرق آسمان می دانستند، جهان زیرین را جایگاه تاریکی دانسته و آرام آرام اندیشه رویارویی و جنگ روشنایی و تاریکی را پرورش دادند. پس چنین پنداشتند که جانوران خزنده و ترسناک که در مصر به فراوانی دیده می شد، نماد تاریکی و پلیدی هستند و ریشه آنها در جهان زیرین است. مصریان در این باره داستانها و اسطوره های فراوانی درباره خوشبختی روانها و رسیدن به خورشید یا بدبخت شدن آنها با ماندن در جهان تاریکی نوشتند. از آنجا که خورشید هرشب جهان را با گذر از جهان زیرین دور می زد و جهان زیرین جایگاه تاریکی و بدبختی بود، پس قایق خورشید می بایست با این بدبختی ها و پلیدی ها روبرو شده و سرنشینان آن با آنها به نبرد بپردازند. چنین بود که اندیشه نبرد پی در پی روشنایی و تاریکی به آرامی پرورده شده و داستانهای فراوانی درباره آن ساخته شد که نامدارترین آنها در «کتاب دروازه ها» نگاشته شده است. می گفتند که قایق خورشیدی در گذر از جهان زیرین با سوسمارها، مارهای بزرگ، شیرهای درنده و حتی خرسها روبرو شده و همراهان خورشید هریک می بایست به این جانوران پلید بجنگند. در اینجا ذکر نکته ای را ضروری می دانم و آن اینکه خوانندگان این جستار مستحضر هستند که ماری که دم خود را گاز گرفته(تصویر بالا) و دایره ای تشکیل داده است از نماد های اصلی فراماسونری، خصوصا بهایت و شیطان پرستی است و ریشه در همین اندیشه دارد که در ادامه مفصلا در باره آن سخن خواهم راند.(در باره بهائیت باید اشاره نمود که خیل کثیری از گروندگان به آیین بهائیت یهودیانی بودند که به علت مسئله anti Semitism که در مقاله یهود ستیزی مفصلا در باره آن توضیح دادم به این آیین جدید گرویدند و توطئه ای بزرگ را علیه دین اسلام و میهن عزیزمان ایران پی ریزی نمودند) . به قایق “را” باز گردیم . مردمان کهن مصری ( پدران تفکرات فراماسونری) می پنداشته که قایق خورشیدی در هریک از 12 بخش جهان زیرین با ماجراهایی ترسناک روبرو می شود و سرنشینان این قایق هستندکه از «را» پاسداری کرده جان او را پاس می دارند. چنین اسطوره های خورشیدی که در مصر باستان برای این قایق نگاشته شد آدمی را به یاد اسطوره های مردمان دیگر چون «هفت خوان» رستم ایرانی یا «سفر هرکول» در داستانهای یونانی می اندازد که این داستانها نیز به احتمال بسیار ریشه در باورهای خورشیدی مردمان خود داشت. در کل خورشید چه برای کشاورزان و چه دامداران مظهر برکت محسوب می شد و نبود آن شب را که سراسر تاریکی و ظلمت بود به دنبال داشت در این مرحله ماه تنها امید مردمان در شبهای ظلمت بار بود و این نیز فلسفه زایش خدایی به نام خداوندگار ماه در تمدنهای گوناگون گشت . اوج نبرد قایق خورشیدی، نبرد با ماری سهمگین و سترگ بنام «آپپ» (Apep) بود که می پندارند داستانش در روزگار پادشاهی نوین مصر (1580-1100 پ.م) نگاشته شده است. ریشه یابی نام آپپ هنوز جای گفتگوی فراوان دارد و بسیاری از مصرشناسان گفته اند که از واژه مصری pp (خزیدن) برگرفته شده است. برخی اسطوره ها می گویند آپپ ماری بوده که درازایش بیش از 16 یارد بوده(بیش از 14 متر، هر یارد معادل 0.9144 متراست) و سرش از سنگ چخماق ساخته شده است. این داستان خواننده را به یاد اسطوره هوشنگ پادشاه ایران می اندازد که چون می خواست ماری بزرگ و سیاه را با سنگی بزرگ بزند، سنگ به سنگی دیگر خورد و از برخورد این سنگها درخششی پدیدار شد که آتش از آن برخاست.شایان ذکر است همانطور که در مقاله” یهود و نقش آن در انیمیشن ” در باره نقش فرهنگ سازی یهود از طریق رسانه وخصوصا انیمیشن ها و کارتونهای کودکان توضیح دادم ، یاد آوری میکنم که به عنوان مثال در انیمیشن مگ مگ و دوستان شما دقیقا نام PP را بر روی جانور خزنده این انیمیشن می بینید.ادامه دارد ان شا الله سایت رهبران شیعه : علی اکبر رائفی پورمستغاثی دات کام
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |