مقاومت الاحرار


شوالیه های معبد تیم برتن

 

 

انیمیشن  "9" پیش از آنکه نام نویسنده و کارگردان جوانش ، شین آکر را یدک بکشد ، با نام تیم برتن به عنوان تهیه کننده شناخته می شود ، صرف نظر از اینکه این بار برتن برخلاف انیمیشنی همچون "کابوس نیمه شب پیش از کریسمس" (هنری زلیک) ظاهرا حتی در نوشتن فیلمنامه نیز دخالتی نداشته است. اما علیرغم این مسئله ، بیش از هر کسی ، سایه سنگین فیلمساز شناخته شده هالیوود بر انیمیشن "9" حس می شود. بدین معنی که "9" را می توان در درجه نخست ، یک انیمیشن تیم برتنی دانست. کافیست بین انیمیشن های "عروس مرده" (که به کارگردانی خود تیم برتن بود) ، "کابوس نیمه شب پیش از کریسمس ( که فیلمنامه اش را برتن نوشته بود) و همین انیمیشن "9"( که نام تیم برتن تنها به عنوان تهیه کننده فیلم ثبت گردیده) مقایسه ای داشته باشید تا دریابید که چه شباهت عجیبی مابین شخصیت پردازی ها ، فضا سازی ، سیر قصه و داستان و حتی شکل و شمایل کاراکترهایی که در این 3 انیمیشن به چشم می خورند ، وجود دارد.

اول از همه ، داستان های عجیب و غریب این انیمیشن هاست که انگار نظیرش را در کمتر فیلم یا انیمیشنی می توان یافت و گویا خاص شخص تیم برتن است. مثلا اینکه در "کابوس نیمه شب پیش از کریسمس" ، سلطان هالووین از مراسم همه ساله اش کسل شده و تصمیم گرفته با دزدیدن سانتا کلاوز یا همان بابا نوئل ، تغییر و تحولی در کریسمس و هالووین بدهد! یا در "عروس مرده" ، یک عروس کهنه اسکلت شده از دنیای مردگان با به دست کردن اتفاقی حلقه ازدواج یک جوان در دنیای زندگان ، به عقد او درآمده و همه دنیای مردگان و زندگان را در هم می ریزد!! و یا در همین انیمیشن "9" تنها بازماندگان تمدن بشری پس از جنگ آخرالزمان ، تعداد 9 عروسک پارچه ای هستند که گویا روح پدیدآورنده خود را گرفته اند تا دنیا را از شر نیروهای شیطانی خلاص کنند!!

این عجیب و غریبی در شخصیت پردازی ها نیز به چشم می خورد ؛ مثلا ویکتور به عنوان کاراکتر مثبت و منطقی "عروس مرده" همانقدر سمپاتیک است که سالی و شاک در "کابوس نیمه شب پیش از کریسمس" و همچنین عروسک شماره 9 انیمیشن "9" . یا شخصیت متغییری مانند پاستور گالزولز در "عروس مرده" بی شباهت به جک اسکلینگتن "کابوس نیمه شب پیش از کریسمس " و یا عروسک شماره 1 انیمیشن "9" نیست .

همچنین است شروع فیلمنامه هر یک از این انیمیشن ها با یک موقعیت خارق العاده بین دو دنیای نامتجانس که سپس به تدریج آن موقعیت به یک حالت متعادل و عادی تبدیل شده و کاراکترهایی از هر دو دنیا سعی می کنند تا موقعیت ذکر شده را به یک پایان و انجام مطلوب برسانند و به قول معروف یک "هپی اند" ، آخر هر سه این انیمیشن ها را رقم می زند :

دنیای مردگان و زندگان "عروس مرده" سرجای خود بازگشته و با کمک اهالی زیر خاک ، ویکتور بر طماعی و خباثت خانواده عروسش غلبه نموده و سر خانه و زندگی اش بازمی گردد. سانتا کلاوز هم در "کابوس نیمه شب پیش از کریسمس " به سرزمین خودش برگشته و کریسمس در همان زمان خود برگزار می شود و بالاخره در "9" هم علیرغم از دست رفتن تعدادی از عروسک های پارچه ای ، شیطان روباتیک فیلم نابود شده و حتی ارواح      عروسک های مرده برای وداع نزد بازماندگان برمی گشته و با لبخند به آسمان می روند.

البته این روند را کم و بیش می توان در آثار زنده تیم برتن نیز یافت ، از "ادوارد دست قیچی" و دو قسمت اول و دوم "بتمن" گرفته تا فانتزی های کودکانه ای مانند "ماجراهای بزرگ پی وی" و "چارلی و کارخانه شکلات " و تا فیلم های خشونت باری همچون "اسلیپی هالو" و " سویینی تاد" و حتی تا "سیاره میمون ها" و "ماهی بزرگ" و "مریخ حمله می کند"  .

شخصیت ها و قصه های عجیب و غریب ادوارد دست قیچی ، بروس وین ، ویلی ونکا ، سویینی تاد و پی وی ...همگی شباهت های تردید ناپذیری به یکدیگر دارند. یا پنگوئن فیلم "بازگشت بتمن" همانقدر ترحم برانگیز است که عروس ناکام فیلم "عروس مرده" و سلطان هالووین فیلم "کابوس نیمه شب پیش از کریسمس" و همچنین عروسک شماره یک انیمشن "9" .

اما به هر حال در تیتراژ انمیشن "9 " ، نام تیم برتن به عنوان کارگردان یا نویسنده فیلمنامه نیامده بلکه سازنده آن "شین اکر" ذکر شده  که یک بار دیگر آن را در حد و قواره یک انیمشن کوتاه در سال 2005 ساخته بود و بابت آن نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم کوتاه انمیشن نیز شد.

شین اکر در واقع یک انمیشن ساز فارغ التحصیل UCLA است که  کارش را با انیمیشن 2 دقیقه ای "ریشه ناخن" در سال 1999 آغاز کرد و در سال 2003  انیمیشن یک دقیقه ای "استعداد مبهوت کننده آقای گرناد" را ساخت که در واقع همه کاره آن بود. ضمن اینکه وی در همین سال یکی از انیماتورهای کامپیوتری فیلم "ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" هم بود. اما شین اکر انمیشن "9" را که نخستین کار بلند حرفه ای او  نیز محسوب می شود را با حال و هوا و فضای سینمای تیم برتن ساخته ، چراکه نه نوع کاراکترها ، نه فضاسازی و نه مسیر قصه هیچیک از 3 انیمیشن قبلی اش ( حتی نسخه کوتاه همین "9" ) شباهتی به این انیمیشن سال 2009 وی ندارند. گویی اکر قصد داشته به طور کامل نسبت به تیم برتن ادای دین کند و یا برتن ، او را به این کار واداشته است! اگرچه "شین اکر" صرفا داستان را نوشته و فیلمنامه نویس انیمیشن "9" پاملا پتلر است که به جز تعداد انبوهی کار تلویزیونی ، تنها فیلمنامه دو انیمیشن "خانه هیولا" و "عروس مرده" ( برای خود تیم برتن) را در کارنامه خود به ثبت رسانده و از جهت این آخری هم که شده قطعا با دنیای غیرمعمول برتن آشنایی کامل داشته است.

به جز تیم برتن ، عامل موثر دیگر بر فیلمنامه پاملا پتلر و فیلم شین اکر ، تیمور بکمامبتوف (سازنده فیلم هایی همچون "تحت تعقیب" ) یکی دیگر از تهیه کنندگان انیمیشن "9" بوده است. این تاثیر را به خصوص در صحنه های تعقیب و گریز فیلم شاهدیم که تقریبا یک سوم کل آن را در برمی گیرد. صحنه هایی که نه در آثار تیم برتن مسبوق به سابقه است و نه در فیلمنامه های پتلر و یا انیمیشن های اکر. صحنه هایی که گویا به طور نعل به نعل از فیلم های به اصطلاح اکشن و حادثه ای امروز هالیوود به خصوص اثری همچون "تحت تعقیب" کپی گردیده است ( خصوصا آن طرز آویزان شدن به یک دست یا بهتر بگویم سر سوزنی برلبه پرتگاهی مخوف یا ساختمانی مرتفع که نفس را در سینه تماشاگر حبس کرده ولی بالاخره طرف آویزان به هر کلکی نجات پیدا می کند!!) . حتی به نظر می آید که عروسک شماره 7 و نوع حرکات و اعمال آکروباتیکش ، به طور کامل از کاراکتر آنجلینا جولی در همان فیلم "تحت تعقیب" گرفته شده باشد. ( به جز صدای آن ، که جنیفر کانلی گفته است!)

اما تفاوت دیگر "9" سال 2005 شین اکر با "9" سال 2009 وی ، این است که دومی اساسا یک اثر آخرالزمانی محسوب می شود در حالی که انیمیشن 2005 اکر اصلا ارتباطی با آپوکالیپس و آخرالزمان پیدا نمی کرد. اینکه چه اتفاقی افتاده که یک اثر پس از گذشت 4 سال در فضایی آخرالزمانی گسترش پیدا کرده و حتی کسی مانند تیم برتن را به چنین جوی     می کشاند ، به نظر پاسخش را می توان در همان جریان غالب سینمای امروز غرب یافت که مکرر در مقالات قبلی خود در همین ماهنامه نیز به آن مفصلا پرداخته ام و همه آنها در یک پاراگراف خلاصه  می گردد که :

"سینمای غرب آرایش آخرالزمانی گرفته است" و ایدئولوژی آپوکالیپتیک حاکمان خود یعنی اوانجلیست ها (صهیونیست های مسیحی) را با انواع و اقسام ژانرها و سبک ها و آثار سینمایی به خورد ما می دهد و متاسفانه سینمای ما( در کلیت خود از مسئولینش گرفته تا سینماگران و خود همین جماعت منتقدان سینمایی) از چنین جریانی غافل مانده اند و خود را به انواع موضوعات کهنه و نخ نما شده و اندیشه و تئوری های منسوخ ، سرگرم ساخته اند!


نوشته شده در شنبه 89/12/7ساعت 6:37 عصر توسط محمدی نظرات ( ) |

آغازگر و پایه‌گذار پدیده‌ی کابالا را باید "اسحاق کور" دانست که در قرن سیزدهم میلادی در بندر ناربون (Narbonne) در جنوب فرانسه می‌زیست. او برخی از نظرات عرفانی را بیان می‌داشت. مفهوم "عین صوف" ساخته‌ی اوست. این مفهوم را که به معنای "لایتناهی" است، اسحاق به معنی خداوند به کار برد. این مطابق همان "معمار بزرگ کائنات" است که امروزه توسط فراماسونری به جای مفهوم خداوند به کار می‌رود.
                                                                                               

آقا و خانم دورسلی ساکن خانه ی شماره ی چهار خیابان پریوت درایو بودند. خانواده ی آنها بسیار معمولی و عادی بود و آنها از این بابت بسیار راضی و خوشنود بودند. این خانواده به هیچ وجه با امور مرموز واسرار آمیز سروکار نداشتند، زیرا سحر و جادو را امر مهمل و بیهوده ای می پنداشتند و علاقه ای به این گونه مسائل نداشتند."

و این آغاز یک پدیده بود. پدیده ای شگرف که تمامی ساحات جوامع بشری را تحت تأثیر شدید خود قرار داد.

ما در این مجال نه در پی آنیم که به بررسی تأثیرات پدیده ی هری پاتر بر عرصه های گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... جوامع بشری بپردازیم بلکه قصدمان پرداخت صرف به یک پدیده ی تاریخی است که باید از منظر آن، به جریان هری پاتر نگریست.

 
  • تصوف یهودی (کابالا kabbalah)
"کابالا" نامی است که بر "تصوف یهودی" اطلاق می‌گردد و تلفظ اروپایی "کباله" عبری است به معنای "قدیمی" و "کهن". این واژه به شکل "قباله"‌ی عربی برای ما کاملاً آشناست.

پیروان آیین کابالا (کابالیست‌ها Kabbalists)، این مکتب را "دانش سرّی و پنهان" خاخام‌های یهودی می‌دانند و برای آن پیشینه‌ای کهن قائل می‌باشند. برای نمونه، مادام بلاواتسکی، رهبر فرقه‌ی "تئوسوفی"، مدعی است که "کابالا" در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، و به گونه ای خاص آدم، نوح، ابراهیم و موسی علیهم السلام نازل شد که حاوی دانش پنهان قوم بنی اسرائیل بود. به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمام شخصیت‌های مهم فرهنگی، سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون، ارسطو، اسکندر و... ، دانش خود را از این کتاب گرفته‌اند.
(H.p.Blavatsky, Theosophical Glossary, London: Theosophical publishing society, 1892.P.168)

این ادعا نه تنها پذیرفتنی نیست بلکه برای "تصوف یهودی"، به عنوان یک مکتب مستقل فکری، نیز پیشینه‌ای جدی نمی‌توان یافت.

مطابق اسناد تاریخی، قدیمی‌ترین فلسفه پرداز یهودی، فیلواسکندرانی می‌باشد که در اوایل سده‌ی اول میلادی می‌زیسته است. او بیشتر یک متفکر هلنی است تا یهودی. از دیگر چهره‌های برجسته‌ی یهودی در این زمینه می‌توان به "ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقستانی" (سده‌ی چهارم هجری/ دهم میلادی) اشاره کرد. او نیز یک متفکر و نویسنده‌ی قرائی است و به فضای فکر یهودیت تلمودی (خاستگاه اصلی یهودیت امروزی) تعلق ندارد.

آغازگر و پایه‌گذار پدیده‌ی کابالا را باید "اسحاق کور" دانست که در قرن سیزدهم میلادی در بندر ناربون (Narbonne) در جنوب فرانسه می‌زیست. او برخی از نظرات عرفانی را بیان می‌داشت. مفهوم "عین صوف" ساخته‌ی اوست. این مفهوم را که به معنای "لایتناهی" است، اسحاق به معنی خداوند به کار برد. این مطابق همان "معمار بزرگ کائنات" است که امروزه توسط فراماسونری(شبکه‌ای سیاسی که کابالا جزء لاینفک اعتقادی آن‌هاست) به جای مفهوم خداوند به کار می‌رود.

در اواخر سده‌ی سیزدهم میلادی کتابی منتشر شد به نام ظُهَر (sefer ha-Zohar). با انتشار این کتاب، تصوف یهودی (کابالا) به صورت یک نظام فکری و عملی سامان یافته، منسجم شد و شکل نهایی خود را یافت. نویسنده‌ی این کتاب فردی است به نام "موسی بن شم تاو لئونی" (Moses bens hem Tov de leon) (1240-1305).

او این کتاب را در سال‌های 1280 تا 1286 به رشته‌ی تحریر درآورده است. "ظهر" به معنای "درخشش" است و با واژه‌های مشابه در زبان عربی خویشاوند می‌باشد.

این کتاب شامل نوشته‌هایی است در تفسیر "تورات" و کتب عهد عتیق به زبان آرامی. کتاب مذکور به شیوه‌ی متون عرفانی رایج در دنیای اسلام نوشته شده که از زبان نماد و تمثیل و داستان‌های رازآمیز برای بیان عقاید خود بهره می‌بردند.

موسی لئونی برای معتبر ساختن اثر خویش آن را به گذشته‌های دور و به یک خاخام یهودی به نام "شمعون بن یوهای"(Simon ben Yahai) منتسب کرد که گویا در سده‌ی دوم میلادی می‌زیسته است.

"شمعون بن یوحای چنگ‌ رومی ها می‌گریزد، و به مدت 13 سال در غاری پناه می‌گیرد. در این مدت به عبادت و تفکر می‌پردازد و سرانجام رازهای هستی بر او آشکار می‌شود."

موسی لئونی به کلی منکر تدوین این کتاب از سوی خود بود و ادعا می‌نمود که یک زن یهودی و دخترش برخی دستنوشته‌های قدیمی را در اختیار او نهادند که کتاب فوق هم در میان آن‌ها بوده است.

اصالت این کتاب در همان زمان مورد تردید قرار گرفت و امروزه نیز محققین تردیدی ندارند که کتاب فوق در فاصله‌ی سال‌های 1270 تا 1300 میلادی تدوین شده و مصنف آن خود موسی لئونی است. (ibid, vol.5,P.1978;vol.16,PP.1208-1209)

مفاهیم راز آمیز این کتاب سرشار از پیشگویی درباره ی سر نوشت و "رسالت الهی" و آینده ی قوم یهود است. پیشگویی-های کتاب از آنجا که به شمعون بن یوحای در سده ی دوم میلادی نسبت داده می شود، طبعاً حیرت انگیز می باشد و اعتماد خواننده را به این پیشگویی ها جلب می کند. در این کتاب از ظهور دو مسیح سخن به میان آمده: " مسیح بن یوسف و مسیح بن داوود". "مسیح بن یوسف" – مطابق اعتقاد مسیحیان – همان عیسی بن مریم (علیهما السلام) و مسیح بن داوود، "مسیح موعود" یهودیان می باشد. پیشگویی ظهور "مسیح بن یوسف" بدین جهت بود که کتاب اعتماد مسیحیان را جلب کند (که موفق هم بود). مطابق آنچه که در کتاب آمده، گشایش و نوزایی در کار دولت یهود، راه را برای ظهور دو مسیح باز خواهد کرد.

باید دانست که پیروی از کابالا، به معنای تبعیّت بی چون و چرا از خاخام ها است و در واقع یک کابالیست، غلام حلقه به گوش خاخام ها می باشد. برای اثبات این مطلب، به موارد زیر که از کتاب ظُهَر انتخاب شد، بنگرید:

"خداوند، با خطوط سیمای یهودیان، خود را بر روی زمین آشکار می سازد (یعنی یهودیان، تجسم زمینی خدا می باشند)"
"او (یهودی) الوهیّت جهان است"
"دستورات خاخام ها را می باید ما فوق احکام پیامبران در نظر گرفت"
"سخنان خاخام ها، سخنان خدای حیّ است"
"حکمی که خاخام صادر نماید، برای خدا قانون حساب می شود"

یک نکته ی مهم در مورد کابالیست ها وجود دارد و آن، این است که کابالیست ها معتقد به خدای واحد نیستند. آنها اعتقاد دارند که آدم و حوّا، هر دو خدا بودند (خدای نرینه و خدای مادینه). لذا نسل آنها - که طبق تورات تحریف شده، یهودیان هستند- نیز خدا می باشند. بنابراین می توان چنین در نظر گرفت که کابالیست ها، یهودیان را خدا می دانند.


  • کابالا و مسیح گرایی

از نیمه ی دوم قرن پانزدهم میلادی، عقاید کابالا توسط یهودیان و مارانو ها (یهودیان به ظاهر مسیحی شده) در میان مسیحیان رواج یافت. کابالیست های یهودی به تدوین برخی رساله های کابالی منطبق با زبان و فرهنگ مسیحیان دست زدند؛ و این رساله ها در ایتالیا به ویژه در کانون های فرهنگی فلورانس بسیار مؤثر افتاد. به نوشته ی دایرة المعارف یهود، "محافل فرهنگی رنسانس عمیقاً باور کردند که راز های مسیحیت را می توان از طریق کابالا شناخت". (judaica, vol.10, P.643)

این گونه بود که مکتب کابالا، به یک نیروی متنفّذ سیاسی در میان اروپائیان تبدیل شد که بر آرمان های مسیحایی جدید دامن می زد و طلوع قریب الوقوع دولت جهانی اروپایی را نوید می داد. به تأثیر از این موج، بسیاری از متفکرین اروپایی به این نتیجه رسیدند که باید آرمان های ظهور مسیح (علیه السلام) را با مفاهیم رازآمیز و جادوگرایی شناخت.
حال به معرفی چند شخصیت مهم فکری رنسانس و نیز آثار آنان می پردازیم:
 
1) کنت جیووانی پیکو دلا میراندولا (1463-1494 م.)
از نامدار ترین و مؤثر ترین چهره های فکری رنسانس، به عنوان "پدر کابالیسم مسیحی" شناخته می شود. افکار او به شدّت متأثر از استادان و دوستان یهودی خود می باشد. از میان دوستان و استادان او می توان به این افراد اشاره کرد: یوحنان اَلِمانو، فلاویوس میتریداش و الیا دلمریگو.
 

2) یوهانس روشلین

عبری شناس نامدار دربار فردریک سوم، در ترویج کابالا در محافل فرهنگی مسیحیان نقش برجسته ای داشت. او در سال 1490 میلادی در ایتالیا با پیکو دیدار نمود و تحت تأثیر او به کابالا علاقمند شد. او کتاب های "درباره ی نام های سحرآمیز" (1494.م) و "درباره علم کابالا" (1517.م) را در زمینه ی کابالا به رشته ی تحریر درآورد.

تحت تأثیر این موج جدید فکری، از آغاز سده ی شانزدهم، شاهد پیشگویی های مکرر و پیاپی رهبران فرقه ی کابالا درباره ی "آخر الزمان" و ظهور عیسی مسیح (علیه السلام) هستیم (دقیقاً همان چیزی که در برهه ی کنونی شاهد آن هستیم).

در سال های نخستین سده ی شانزدهم، کابالیست هایی چون "اشر لملین" (Asher Lemlein) و "جوزف دلارینا" و سر انجام "دن اسحاق آبرابانل"، اندیشه پرداز بزرگ زر سالار یهودی، پیشگویی خود را درباره ظهور قریب الوقوع مسیح (علیه السلام) اعلام می کردند.
 

3) ربی اسحاق لوریا (Isaac ben Solomon Luria) (1534-1572)

اسحاق بن سلیمان لوریا از یک خاندان سر شناس یهودی بود که شاخه های آن در بسیاری از کشور های اروپایی و اسلامی حضور داشتند.
اندیشه های لوریا در کنار کتاب ظُهَر، یکی از دو منبع اصلی کابالا به شمار می رود.

هستی شناسی جدید کابالا و ترسیم جهان به صورت "عین صوف" به وسیله ی اسحاق لوریاشکل گرفت. اندیشه ی اسارت "زمزم" (ZamZam) (اخگر الهی) به دست "سیترا اهرا" (Sitra Ahra) (نیروهای شیطانی) که بر سرزمین "کلیپت" (Kelli Pot) (خلافت: منظور همان ممالک اسلامی است) حکم می رانند در این مفهوم تبلور یافت.

از زمان "ربی اسحاق لوریا" تا کنون، کابالیسم به شکلی آشکار به ایدئولوژی جنگ با جهان اسلام بدل گردیده و "شیطان شناسی" یکی از اشتغالات فکری دائم رهبران کابالا شده و رساله های متعدد در این زمینه انتشار یافته است.

از دیگر کابالیست های مشهوری که در ماجرای رنسانس نقشی اساسی داشتند می توان به کسانی چون "هاینریش کورنلیوس آگریپا" (Heinrich Cornelius Agrippa)، "فلیپوس فُن هوهنهایم" (Philippus Aureolus von Hohenheim) آلمانی تبار با نام لاتین پاراسِلسوس، "میشل نوتردامی" (Michel de Nostedam) مشهور به نوسترداموس و "گیوم پستل" (Guillaume Postel) اشاره نمود.

 کابالا و جادو گرایی

از آنجا که مکتب کابالا پیوند عمیقی با سحر و جادو دارد، کابالیست ها از طریق اشاعه ی ساحری، سعی در جذب افراد به فرقه ی خود می کنند.
قرون شانزدهم و هفدهم میلادی، دوران شکوفایی جادوگری، کیمیاگری، غیبگویی، طالع بینی و انواع علوم خفیه و نفوذ فوق العاده ی آنها در دربارها و محافل فرهنگی اروپاست. این موجی است که دقیقاً با رنسانس ایتالیا آغاز شد و اومانیست-هایی چون "پیکو دلا میراندولا" از مُرَوِّجین بزرگ آن بودند. به طور مثال، ایتالیای عهد رنسانس، کانون سحر و جادو به موهوم ترین شکل آن بود.
اومانیست ها (اومانیسم عبارت است از "انسان محوری" که در برابر "خدا محوری" قرار می گیرد) -که مکتبشان را از کابالا به ارث برده اند- غالباً به "همزاد" یا "نگهبانان غیبی" اعتقاد داشتند. پودجو براتچولنی از چهره های برجسته ی رنسانس، از عفریت هایی سخن می گفت که مانند سَوارانِ بی سر هجرت می کنند، یا از هیولا های ریشویی که از دریا ها برمی خواستند تا زنان زیبارو را بربایند.

ماکیاولی به "امکان پر بودن هوا از ارواح" اشاره می کرد و اعتقاد خود را به این امر که وقایع بزرگ با نشانه هایی از صور عجیب، پیشگویی، الهام و علایم آسمانی اعلام می شوند، ابراز می داشت و مار سیلیو فی چینو، مترجم افلاطون، شرحی در دفاع از غیبگویی و طالع بینی نوشت.

پیشرفت حوزه ی قدرت و نفوذ جادوگرایی در محافل فرهنگی اروپا به حدّی بود که "وقتی لورنتسو مدیچی دانشگاه پیزا را از نو تأسیس کرد، برای طالع بینی کرسی ای در نظر نگرفت؛ امّا دانشجویان مُصِرّ اً خواستار تشکیل آن شدند و او ناچار با خواستشان موافقت کرد" (ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد 5: رنسانس، تهران: سازمان انشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367، ص 560)

تعلق به جادو و علوم خفیه با گسترش طریقت کابالا و آرمان های مسیحایی در اروپا پیوند مستقیم داشته و دارد. پیکو، "پدر کابالیسم مسیحی"، می گفت: "هیچ علمی چون جادو و کابالا، حقّانیت مسیح را بر ما ثابت نمی کند".

کابالیست های مشهوری که قبلاً از آنها نام به میان آمد (یعنی تریتمیوس، آگریپا، پارسلسوس و گیوم پستل) اصلی ترین چهره های ترویج جادوگری در اروپا می باشند.
 

  • واپسین سخن
"هری پاتر" به هزاران دلیل، نماد امروز "جادوگرایی" است. گرچه در سال هایی پیش از انتشار اوّلین رمان از مجموعه ی "هری پاتر"، سه گانه ی "ارباب حلقه ها" توسط جان رونالد روئل تالکین، به رشته ی تحریر درآمد که مسیح گرایی اش بسیار واضح تر از هری پاتر بود، امّا هرگز نتوانست پدیده ای که امروزه با آن مواجهیم را بوجود آوَرَد.

با توجه به وضع کنونیِ فرهنگی جامعه ی اروپا و نیز با نظر به پیشینه ی تاریخی ذکر شده در قبل، هر ی پاتر به وضوح تبلیغ کابالاست در بستر ی مسیح گرایی اروپایی.

عاشقان سینه چاک "هری" به شدت در دنیای امروز در پی اثری از جهان پاتر و رفقایش می گردند و حاصل این جستجو، چیزی نیست جز یافتن کابالا (که توسط خواننده ها و فوتبالیست های مشهور و نیز ستاره ها ی هالیوود، تبلیغ می شود)، فرقه ای که امروزه – چون گذشته – توسط اربابان نظام زرسالار یهودیت جهانی ترویج می شود و در نهایت ثروت های کلانی را به جیب قدرتمندان یهودی سرازیر می نماید.

در جایی اشاره شد که از زمان " ربی اسحاق لوریا" تا کنون، کابالا به ایدئولوژی نبرد علیه جهان اسلام تبدیل شده است.

محمد دروگر
منبع: باشگاه اندیشه

منابع:

1- "تاریخ جادوگری" دکتر سلیگمان
2- "زرسالاران یهودی و پارسی" عبد ا.... شهباز
 
نوشته شده در یکشنبه 89/7/18ساعت 10:31 عصر توسط محمدی نظرات ( ) |

لایه چهارم: لایه ی ماورا  
 یکی دیگر از لایه هایی که باید به آن توجه شود، بنا شدن این داستان بر پایه ی خیال و مسائل ماورایی است.
 متمرکز کردن ذهن افراد به ماورا، آنها را از توجه به زندگی عادی باز می دارد و به عبارتی مشکلاتی را که در زندگی انسان رخ می دهد و او  قادر به معنا کردن آنها نیست، مفاهیم ماورایی به آنها معنا می بخشد ؛ این به آن معنا نیست که من به ماورا اعتقاد ندارم، بلکه من بر این خُرده می گیرم که، استفاده سو از ماورا برای توجیه هر چیزی اشتباه است.  ترسی که در وجود افراد از مسائلی غیر قابل درک به وجود می آید و یا اتفاقاتی که رخ می دهد و جوابی برای آنها ندارد و آن را به ماورا نسبت می دهد از کارکرد های این قبیل داستان ها است. در داستان هری پاتر به دفعات با این موارد روبرو می شویم و حتی فراتر از آن خود داستان هم یک مُسَکِّن برای التیام درد ناشی از عدم شناخت طبیعت است.

                                                                                                                           
 در کتاب ششم داستان هری پاتر، زمانی که نخست وزیر انگلیس در حالتی مضطرب در اتاقش در حال قدم زدن است و به قتل های مرموزی که عاملین آن پیدا نشده و یا فرو ریختن چند پل، فکر می کند و فشار افکار عمومی را بر روی خود حس می کند، ناگهان وزیر سحر و جادو ظاهر می شود و به او می گوید که این حوادث رخ داده در جامعه ی انسانی، از سوی جادوگران سیاه می باشد و هیچ دلیل منطقی ندارد.
ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 89/7/18ساعت 9:45 عصر توسط محمدی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت