پروتکل شماره 3 - می خواهم اعلام کنم که تا رسیدن به هدفهایمان فاصله چندانی نداریم اگر چند قدمی را که در پیش داریم طی کنیم، سَر و دُم ماری که سمبل قوم ماست به هم وصل خواهد شد و حلقهای کامل بوجود می آید. معنای کامل شدن حلقه آنست که تمام کشورهای اروپائی درون این حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت. - موازین قانونی کشورهای جهان بزودی درهم خواهند شکست. زیرا ما از همان آغاز تأسیس آنها را با نوعی عدم تعادل ایجاد کردهایم و به سبب همین عدم تعادل شروع به نوسان می کنند و سرانجام محوری را که به دورش می چرخند فرسوده می سازند. غیریهودیان می پندارند که معیارهای قانونیشان از تعادل و ثبوتی همیشگی برخوردار است، اما نمی دانند که روزی با عدم تعادل موازین قانونی خود مواجه می شوند. در اینگونه جوامع، رهبر، چون، محوری است که بوسیله در باریان احاطه شده و درباریان آنقدر بر او می شورند تا سرانجام او را از پای درآورند. به عبارت دیگر، رهبر از مردمی که مایه قدرتش هستند، فاصله می گیرد و نمی تواند با آنهائی که به دنبال کسب قدرت هستند، مقابله کند و نتیجتاً مغلوب می شود. البته این ما هستیم که میان رهبر و توده مردم شکاف عمیقی ایجاد کرده ایم و قدرت را از هر دو سلب نموده و هر دو را چون کور و عصا از هم جدا ساخته ایم. - برای آنکه قدرت طلبان جهان، پس از دستیابی به قدرت نتوانند از آن به نحو مطلوبی استفاده کنند، ما از پیش تدابیر ویژه ای اندیشیده ایم. نخست آنکه تمایلات قدرت طلبان را از آزادی خواهی، معطوف و متوجه استقلال طلبی می کنیم. دوم آنکه احزاب گوناگون بوجود می آوریم و آنها را رودرروی هم قرار میدهیم. سوم آنکه از بوجود آمدن قدرتهای بزرگ جلوگیری می کنیم و وضعی پیش می آوریم که دستیابی به قدرت برای هر کسی هدف بشود. سرانجام دولتها را به صورت صحنه مبارزات گلادیاتوری در می آوریم تا ستیزه و جدال بر سر مسائل مبهم و پیچیده همچنان ادامه یابد و بی نظمی و گسیختگی همه جهان را فرا گیرد. - سخنان بیهوده، پوچ، پوشالی و بی پایان به صورت نطق، مباحثه و گفتگو وقت دیوانیان و مجلس نشینان و هیأت مدیرهها را ضایع کرده است. روزنامه نگاران خیلی بی پروا به پروپای مقامات اجرائی دولتها پیچیدهاند. مؤسسات و سازمانها، تیزی دشنه سوء استفاده از قدرت را روی گردن خویش احساس می کنند. به زودی همه چیز در اثر یورش دیوانه وار توده ها منفجر و به آسمان پرتاب خواهد شد. فقر اسلحه ماست - زنجیری که انسانها را به دام و تله فقر می بندد، به مراتب محکمتر از زنجیر بردگی است. به بیان دیگر، از زیر یوغ بردگی می توان بخوبی آزاد شد ولی رهائی از زیر یوغ بینوائی و فقر بسیار دشوار است. ما در قانون اساسی خود، حق رفاه مادی توده ها را به صورتی خیالی اما نه به گونهای واقعی گنجانیده ایم و هرگز هم به این حق جامه عمل نمی پوشانیم. اگر قرار شود که هر فرد حق گفتن هر حرفی را داشته باشد، اگر قرار شود که هر روزنامه نویسی حق نوشتن هر مطلبی را اعم از خوب و بد پیدا کند، اگر هر کارگر زحمتکش و پرولتری، که دست تقدیر او را به کار وابسته کرده است، از لحاظ اقتصادی خود کفا باشد و نیز اگر بداند که قانون اساسی منافعش را تضمین نمی کند، فردا برای انتخاب نمایندگان بپای صندوق رأی نمی رود و به نمایندگان که در واقع عوامل دست نشانده ما هستند، رأی نمی دهد. برای آنکه چنین وضعی پیش نیاید، بسیاری از اصولی که رفاه اقتصادی او را تضمین می کنند از متن قانون حذف می کنیم و در عوض فقط به او حق اعتصاب اعطاء می کنیم تا از این طریق وابستگی اش به رفقای هم مسلکش و نیز شرایطی که کارفرمایش بر او تحمیل می کند، بیشتر شود. ما از کمونیسم پشتیبانی می کنیم - نابودی اریستوکراسی بنابه راهنمائی ما و بوسیله عواملمان صورت گرفت. ولی با نابودی اریستوکراسی داستان پایان نیافت و این بار پول پرستان به شیوه دیگر دام خود را بر سر راه مردم پهن کردند و همانطور که امروز می بینیم پول پرستان یوغ استثمار خود را برگردن کارگران نهادهاند و آنها را شدیداً به اسارت گرفتهاند. - ما بر روی صحنه نقش حامی کارگر را بازی می کنیم و بدینسان زیر شعار همکاری، برابری و تحت شعار «اشتراک مساعی جهانی» و نیز مطابق اصول فراماسونری (1) خویش، کارگران را به صف نیروهای جنگجوی خویش یعنی سوسیالیزم، انارشیسم و کمونیزم می کشانیم. اریستوکراسی از حمایت قانون برخوردار بود و از کار و دسترنج زحمتکشان ارتزاق می کرد. به همین لحاظ بخاطر حفظ منافعش، همواره به تغذیه و سلامت کارگران توجه خاص داشت و می خواست که کارگر، سالم و نیرومند باشد تا بهتر و بیشتر از او بهره کشی کند. اما موضع ما درست مخالف این نظریه است. ما به مرگ و میر و کشتار غیر یهودیان فکر می کنیم. به عبارت دیگر، قدرت ما، در گروکاهش مستمر مواد غذائی وضعف جسمی کارگر می باشد. زیرا از این طریق می توانیم کارگر را به اسارت خود درآوریم تا او را در اختیار داشته باشیم و نتواند علیه خواستهای ما اقدام بکند. تسلطی که از طریق ایجاد گرسنگی بر کارگران به دست می آید، به مراتب مطمئن تر از تسلطی است که اریستوکراسی به مدد قانون و شاه کسب کرده بود. - در میان توده مردم حسد، نفرت و زیاده خواهی ایجاد می کنیم تا از خشم مردم استفاده کرده و همه موانعی را که بر سر راهمان قرار دارند با دستهای آنها ریشه کن سازیم. - هنگامی که زمان موعود فرا رسید و منجی عالم بشریت بر اریکه سلطنت جلوس کرد و تاج شاهی بر سر نهاد، با دستهای توده مردم همه موانعی را که بر سر راه حکومت جهانگیرش قرار دارند، برمی داریم. - غیریهودیان عادت به فکر کردن را از دست داده اند مگر آنکه متخصصان ما به آنها آگاهی بدهند. بنابراین آنها قدرت تشخیص و درک برنامههائی که ما برای رسیدن به حکومت جهانی در پیش داریم، ندارند. لذا برماست که در مدارس دولتی، اطلاعات و دانشهای پایهای چون تشریح خصوصیات روحی (روانشناسی) و حیات اجتماعی (جامعه شناسی) به آنان بیاموزیم و به مدد اینگونه اطلاعات به آنها بقبولانیم که افراد از لحاظ قابلیتها و استعدادها یکسان نیستند و از لحاظ سلیقه ها و هدفهای زندگی با هم اختلاف دارند. پذیرفتن اصل اختلافات فردی، تقسیم کار را به تناسب استعدادها ایجاب می کند و وقتی که انسانها بر حسب اصل تقسیم کار طبقه بندی شدند، خود به خود جامعه طبقاتی بوجود می آید و بدینسان افراد می پذیرند که همه طبقات در برابر قانون یکسان نیستند. پس از اینکه چنین اطلاعاتی به خورد آنها دادیم با رغبت تسلیم ما می شوند و هر نوع شغلی را که به آنها دهیم قبول می کنند. از سوی دیگر، چنین نظام تربیتی ای انسانها را وامی دارد که هر نوع نوشتهای را و یا هر سخنی را کورکورانه و بدون چون و چرا بپذیرند. همچنین به سبب درک ضعیفشان از امور، می توان نفرت آنها را در هر شرایطی و هر موقع که لازم باشد برانگیخت. یهودیان سالم خواهند ماند - وجود بحران اقتصادی نفرت غیریهودیان را افزایش می دهد و صنعت را دچار رکود می سازد. در این هنگام ما می توانیم به مدد عملیات مخفیانه و نیز بیاری طلا که قبلاً آنرا به دست آورده ایم، آتش بحران اقتصادی را شعله ورتر سازیم و کارگران را در سراسر اروپا به خیابانها بریزیم. توده مردم به سبب ناآگاهی هایشان و نیز به سبب وجود بذر حسدی که ما در همان آغاز کودکی در ذهنشان کاشته ایم، آماده می گردند که خود کارفرمایانرا بریزند و اموال آنها را به غارت ببرند. ما در این میان سالم خواهیم ماند و اموالمان به یغما نخواهد رفت زیرا از زمان شروع حادثه بخوبی آگاهیم و می توانیم به موقع برای حفظ خویش تدابیری بیندیشیم. - نشان دادیم که چگونه باگذشت زمان، غیریهودیان تسلیم حکومت ما خواهند شد زیرا بخوبی می دانیم که چه موقع باید آزادی و آزادی خواهی را از تمام مؤسسات ریشه کن سازیم. - هنگامی که تودههای مردم می بینند که تمام امتیازها زیر عنوان آزادی به آنها اعطاء می شود، تصور می کنند که می توانند رهبری جهان را به دست گیرند. ولی به زودی خود را به راهنمائی ما نیازمند می بینند و دو دستی قدرت را در اختیار ما می گذارند و رهبری تام الاختیار امور را به دست ما می سپارند. اگر انقلاب فرانسه را به یاد آوریم، در می یابیم که عنوان و لقب کبیر را ما به آن دادیم، مقدمات آنرا ما فراهم کردیم و خلاصه آنکه طراحی آنرا ما به عهده گرفتیم. - از دیرباز تاکنون ما بشر را از قیدو بندهای فراوانی رهائی بخشیده ایم و در آینده نیز او را راهنما خواهیم شد تا سرانجام در برابر پادشاهی که خون قوم بنی اسرائیل در رگهایش جریان دارد، سرتعظیم فرود آورده و به حکومتی که ما برای جهان تدارک می بینیم، تسلیم شود. - در حال حاضر ما یک نیروی بین المللی شکست ناپذیریم که از یک طرف مورد حمله قرار می گیریم و از طرف دیگر حمایت می شویم. از ویژگیها و رذالتهای مردم غیریهود، آنست که از زورگو اطاعت می کنند و نسبت به مردم ضعیف فوق العاده بدون ترحم هستند. از سوئی تحمل تضادها و برخورد عقاید را ندارند و از سوی دیگر، حاضر می شوند که زیر فشار و خشونت رژیمهای مستبد جان بدهند ولب به شکوه نگشایند. وجود چنین خصلتهائی در مردم غیریهودی، مستقل بودنمان را مشخص می کند. مردم غیریهودی از همه دیکتاتورهای زمانه ستم فراوان کشیده اند ولی در عوض فقط بیست تن از این دیکتاتورها را سربریده اند. به راستی مردم عامی پدیده های فوق الذکر را چگونه تعبیر می کنند و نظر آنها در باره وقوع چنین پدیده هائی که ظاهراً ارتباط چندانی با هم ندارند چیست؟ تعبیر اینگونه پدیده اینست که دیکتاتورها از طریق عواملشان زیرگوش توده مردم، برابری، و تأمین رفاه همگان را زمزمه می کنند ولی به مردم نمی گویند، که وحدت تنها در سایه حکمروایی یهود ممکن و میسر است. و در نتیجه امر به مردم مشتبه شده، درستکار محکوم و خیانتکار تبرئه می شود و این وضع همچنان ادامه می یابد تا آنجا که خدا بخواهد. به راستی ما باید شکرگزار و راضی از اوضاع باشیم زیرا مردم هر گونه نظمی را به بی نظمی مبدل می کنند که نتیجه این اوضاع به سود ما است. - کلمه آزادی، جوامع انسانی را به جنگ علیه هرگونه زور و قدرتی برمی انگیزد. حتی علیه خداوند و قوانین طبیعت. لذا زمانی که ما به سلطنت رسیدیم، باید واژه آزادی را از قاموس و فرهنگ زندگی حذف کنیم. زیرا این واژه تودههای مردم را به جانورانی خونخوار مبدل می کند. این جانوران خونخوار وقتی که شکم هایشان از خون و خونابه سیر و سیراب شد، به خوابی عمیق فرومی روند و از همه چیز بی خبر می شوند. در این حالت به خوبی می توان آنها را به زیر زنجیر کشید زیرا اگر خون نیاشامند، نخواهند خوابید و کشمکش همچنان ادامه می یابد. پروتکل شماره 2 - تا آنجا که مقدورمان باشد، باید از بروز جنگی که بسود ناحیه ای خاص منجر شود، جلوگیری کنیم. آنگاه جنگ را به صحنه اقتصاد می کشانیم تا طرفین متخاصم به خوبی تسلط همه جانبه ما را دریافته و تسلیم عوامل بین المللی ما شوند. حقوقی بنام حقوق بین الملل وضع خواهیم کرد که جایگزین حقوق ملی کشورها شده و ناظر بر روابط بین ملل باشد، همانگونه که قوانین حقوقی یک کشور، بر روابط افراد آن کشور نظارت دارد.
- اطاعت بی چون و چرا از مهمترین شرایطی است که ما برای انتخاب مدیران در نظر می گیریم و هیچ ضرورتی ندارد که آنها در زمینه مدیریت تحصیلات و اطلاعاتی داشته باشند. اینگونه مدیران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانی خواهند بود که ما از کودکی آنها را برای اداره امور جهان تربیت خواهیم کرد. همانطوری که نیک می دانید اینگونه مشاوران را طوری تربیت می کنیم که برای احراز مقام هائی که به آنها محول می شود، واجد شرایط باشند. بعلاوه آنها را در زمینه امور سیاسی، تاریخ و تحلیل وقایع، آموزش می دهیم. می دانیم که غیریهودیها طوری تربیت شدهاند که نمی توانند وقایع تاریخی و مشاهدات خود را بدون پیشداوری تحلیل کرده و از این تحلیها نتیجه عملی بگیرند و یافته ها را راهنمای عمل خویش قرار دهند. بنابراین، ضرورتی ندارد که ما به آنها اهمیت بدهیم. بگذار که سرگرم شوند و عمری را در آرزو و امید بسر ببرند و به خاطرات گذشته خویش دل خوش نمایند. بگذار خود را با اصولی که ما به نام علم (تئوری) به آنها دیکته کرده ایم سرگرم کنند. با توجه به این هدف ما به یاری مطبوعات (رسانه های گروهی) اعتماد غیر یهودیها را به صحت این تئوری ها جلب می کنیم. روشنفکران غیریهودی علوم را به طور مجزا از هم مورد تحقیق قرار می دهند و بی آنکه خود متوجه باشند، اطلاعات فراوان و نتایج گرانبهائی را فراهم می آورند ولی آنها را در متن عمل پیاده نمی کنند. اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از اینگونه تحقیقات را با هم تلفیق و ترکیب کرده تا به یک کل دست یابند و فکر خود را در جهت خواستهای ما پرورش دهند. تعلیم و تربیت ویرانگر - فکر نکنید آنچه که در بالا گفته شد تنها یک حرف است. دقت کنید که ما چگونه موفق شدیم داروینیسم، مارکسیسم و نیچهایسم را بال و پر بدهیم. یهودیان باید به سادگی به اهیمت نقش ویرانگر نظریه های بالا، روی ذهن و اندیشه غیریهود پی ببرند. - برای آنکه در مسائل سیاسی دچار لغزش و اشتباه نشویم باید به طرز تفکر، تمایلات و خصوصیات ملل مختلف توجه دقیق داشته باشیم. به عبارت دیگر سیستم ما به مثابه ماشین بزرگی است که اجزاء آن به مقیاس وسیعی متناسب با خلق و خوی، آداب و رفتار مردمی که در جهت هدفهایمان گام برمی دارند، کار می کند. لذا برای آنکه با شکست مواجه نشویم، باید از تجربیات گذشتگان استفاده کنیم. - می دانیم که ممالک جهان از مطبوعات بعنوان وسیله هائی برای هدایت فکر مردم در جهت دلخواهشان استفاده می کنند. لذا برای آنکه بتوانیم از مطبوعات در جهت خواسته های خود استفاده کنیم، باید در بین مردم نارضائی ایجاد نمائیم و سپس از طریق مطبوعات نارضائی ها را منعکس سازیم. می دانیم که آزادی بیان تنها از طریق آزادی عمل تضمین می شود، اما مردم غیریهودی نمی دانند چگونه از مطبوعات استفاده کنند. خوشبختانه این وسیله به دست ما افتاده است و ما می توانیم از طریق مطبوعات اعمال نفوذ کنیم. جای بسی خوشبختی است که ما علاوه بر مطبوعات، طلا را هم در اختیار داریم. ولی باید یادآور شد که ما این دو عامل را با از خودگذشتگی فراوان و از میان اقیانوسی از خون و اشک به دست آورده ایم و برای دستیابی به آنها قربانیان فراوانی دادهایم، البته هر قربانی ای که ما می دهیم، از نظر خداوند با هزار قربانی غیریهودی برابر است. پروتکل شماره 1 می خواهیم فارغ از هرگونه لفاظی و عبارت پردازی و تنها از طریق مقایسه و استنتاج، حقایق محیط اطرافمان را مورد بررسی و مداقه قرار دهیم. - می خواهیم سیستمی را که ما در آن زندگی می کنیم از دونقطه نظر یعنی از نظر یهودیها (صهیونیستها) و از نظر غیریهودیها (غیرصهیونیستها) مورد ارزیابی قرار دهیم.
- شمار انسانهایی که دارای غرایز بد و شیطانی هستند، برشمار کسانی که دارای غرایز خوب هستند، پیشی می گیرد. لذا، برای آنکه بتوان بر انسانها حکومت کرد، باید به اعمال زور و خشونت و ترور توسل جست. هر انسانی می خواهد دیکتاتور بشود، زور بگوید و اگر بتواند، رفاه و خوشبختی مردم را فدای خواسته ها و آمال خود گرداند. - اما چه عواملی این جانور درنده را که اسمش انسان گذاشتهاند، از خشونت باز می دارد؟
- از زمانی که حیات اجتماعی آدمیان آغازگشت، فشارها، رفتارهای ظالمانه و حیوان صفتانه ای از سوی فرمانروایان باعث شد که توده های مردم تحت سلطه درآیند و مطیع فرمانروایان خود شوند. آنگاه با وضع قوانینی که در واقع همان چهره تغییریافته زور و تهدید هستند، آدمیان به زیر سلطه درآمدند و من در اینجا می خواهم بگویم که طبق قانون طبیعت، «حق» یعنی اعمال زور و فشار. - آزادی سیاسی تنها یک نظریه است نه یک واقعیت. لذا آدمی باید بداند که چگونه از واژه آزادی سیاسی برای فریب توده ها استفاده کند و سپس آن را برای درهم شکستن قدرت حزب حاکم بکارگیرد. البته اگر حزب حاکم قبلاً خود از چنین شیوهای برای دستیابی به قدرت استفاده کرده باشد، بهتر می توان همین شیوه را در مورد او بکار برد. به کمک واژه به اصطلاح آزادی می توان همین شیوه را در مورد او بکار برد. به کمک واژه به اصطلاح آزادی می توان پایه های حزب حاکم را سست و لرزان ساخت و بی اعتباریش را به توده مردم نشان داد. از آنجا که توده ناآگاه نمی تواند حتی یک روز هم بدون راهنما و رهبر هدفهایش را خود راهبری نماید، لذا به آسانی رهبری حزب جدید را می پذیرد و بدینسان رژیم قدیم جای خود را به رژیم جدید می دهد. - هنگامی که ما به قدرت رسیدیم، یعنی قدرت را از چنگ فرمانروایانی که با استفاده از واژه آزادی بر مردم حکومت می کنند، خارج ساختیم، طلا جای قدرت را خواهد گرفت. بنیاد نهادن حکومت براساس آزادی غیرممکن است. زیرا کسی نمی تواند آزادی را در متعارف و متعادلترین نوع آن بکارگیرد. اگر صرفاً برای مدت کوتاهی مردم را در اداره امور خویش آزاد بگذاریم تا هر کس فرمانروای خویش بشود، دیری نخواهد پایید که انسجام امور از هم گسیخته می شود و مردم دست به کشتار همدیگر می زنند و از دولت چیزی جز تلی خاکستر به جای نخواهد ماند. - خواه دولتها در اثر ضعف داخلی متلاشی شوند و خواه در اثر چیرگی دشمنان خارجی از بین بروند، سرانجام زیر نفوذ ما قرار خواهند گرفت. زیرا سرمایه، که به مثابه ریسمان محکمی است، در دست ماست. دولتهایی که به این ریسمان محکم چنگ نمی زنند، سقوطشان حتمی خواهد بود. - آنهایی که آزادمنشانه می اندیشند، ممکن است به سیاستی که ما در بالا خطوط اصلی آن را ترسیم کردیم، ایراد بگیرند و آن را غیراخلاقی تلقی کنند. ولی در پاسخ ایراد آنها، ما این سؤال را مطرح می کنیم: اگر هر دولتی دو نوع دشمن داشته باشد و برای از بین بردن دشمن خارجی به او اجازه داده شود که برای نابودی دشمن از هر روشی استفاده کند، یعنی مثلاً دشمن را غافلگیر کرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را در هم بکوبد آنگاه این عمل را روش غیراخلاقی می نامید؟ به همین قیاس نابودی دولتهای حاضر به دست ما که مخرب رفاه عمومی هستند، عملی غیراخلاقی تلقی می شود؟ - آیا آدم معقولی پیدا می شود که فکر کند می توان از طریق بحث و استدلال با مردم عامی که قدرت استدلالشان سطحی است، کنار آمد؟ کنار آمدن با توده مردم فقط با دست گذاشتن روی عواطف و اعتقادات آنها مقدور و ممکن است. اگر بخواهیم با این دسته از مردم که فهم سیاسی ندارند، از طریق استدلال و بحث کنار بیاییم، جز آنکه تخم هرج و مرج را بپاشیم کار دیگری نمی توانیم بکنیم. - میان سیاست و اخلاق هیچگونه وجه اشتراکی نیست. فرمانروایی که متکی به اخلاق باشد، نمی تواند سیاستمداری کار کشته و ماهر از آب درآید و نتیجتاً پایه های قدرت سیاسی او متزلزل خواهد گشت. آنهایی که می خواهند گام در وادی سیاست بگذارند، باید هم نیرنگ باز باشند و هم بتوانند دیگران را متقاعد کنند. صفاتی چون درستکاری و راستگویی خطری بزرگ برای سیاست بشمار می روند. زیرا چنین صفاتی شدیدتر از هر دشمنی، فرمانروا از اریکه حکمرانی به زیر می کشند. البته فرمانروایان جوامع غیرصهیونیست باید چنین صفاتی را دارا باشند تا هر چه زودتر از پای درآیندو تسلیم ما شوند. ولی در نظام سیاسی جوامع صهیونیستی، قیودات اخلاقی نباید وجود داشته باشد. حق یعنی زور - به اعتقاد ما حق یعنی اعمال زور. واژه حق واژهای ذهنی است که به هیچ وجه جنبه عینیت به خود نمی گیرد. در نظام سیاسی ما حق این چنین تعبیر می شود: هر آنچه را که می خواهم به من بده زیرا من از تو قوی ترم. نیازی نیست که ثابت کنم حق از آن کیست. - حق از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود؟ - در هر دولتی که قدرت به طور نامطلوبی سازمان یافته باشد، قوانین و مقررات، اعتبارشان را از دست داده، دستخوش طوفان حوادث می شوند و سرانجام لیبرالیسم پدید می آید. طبق قانون حکومت اقویا، باید تمام مقررات و قوانین را متلاشی سازیم و برای آنهایی که داوطلبانه از لیبرالیسم دست کشیدهاند و تسلیم ما شدهاند، منجی شویم. - در شرایط کنونی که تمام قدرتهای جهان دارای پایههای لرزانی هستند، قدرت سیاسی ما دارای پایه های استواری است. زیراوجود آن محسوس نیست. زمانی قدرت ما تجلی خواهد کرد که هیچگونه خطری آن راتهدید نکند. - قدرتهای سیاسی جهان به سبب اعمال لیبرالیسم دچار مشکلات شدیدی هستند. وظیفه ما این است که فارغ از اینگونه مشکلات، به فکر پی ریزی حکومت آینده خود باشیم. ما باید در طرحهای خودبیشتر به ضروریات فکر کنیم تا به اخلاقیات و بیشتر به هدفها توجه داشته باشیم تا به وسیله ها. - اکنون طرحی در پیش روی داریم که خطوط اصلی سیاست آینده مان را می خواهیم از متن آن استخراج کنیم. این طرح به ذکر عواملی که حاصل چند قرن اندیشه و کار آدمی را به هدر دادهاند، می پردازد. لذا ما نمی توانیم نقش این عوامل را نادیده بگیریم. - برای آنکه سیاستمان عملکرد رضایت بخشی داشته باشد، نخست باید توده مردم را بشناسیم و به سستی اندیشه، عدم درک و عدم توجه آنها به رفاه خویش پی ببریم. باید بدانیم که قدرت توده مردم قدرتی نامعقول است. کسی که از احوال توده مردم اطلاعی ندارد، نمی تواند آنهارا اداره کند. و نیز کسی که دانش سیاسی نداشته باشد، حتی اگر خیلی هم تیز هوش باشد نمی تواند توده ناآگاه را رهبری کند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق می دهد. - تنها کسانی که از همان اوان خردسالی برای رهبری تربیت می شوند، می توانند به مفهوم کلماتی که از الفبای سیاست تشکیل شدهاند، پی ببرند. - اگر افرادی را که از دانش سیاسی بهره ندارند، بر سر کار آوریم، دیری نمی پاید که در اثر اختلاف میان احزاب، قدرت را از دست داده سقوط می کنند. آیا می توان اداره امور یک جامعه را به افرادی که صرفاً به منافع خود توجه دارند و هنگام رسیدگی به امور، به منافع خویش فکر می کنند محول کرد؟ آیا اینگونه افراد می توانند از خود در برابر دشمن دفاع کنند؟ اگر تصور کنیم که در میان توده مردم کسانی یافت می شوند که توانایی اداره امور جامعه را دارند، در آن صورت هماهنگی امور سیاسی را بر هم زده ایم و اجرای برنامه ها را دشوار ساخته ایم. ما ستمگریم - تنها به یاری یک فرمانروای مستبد و سختگیر می توانیم طرحهایی را که در پیش داریم به مرحله اجرا درآوریم و میان دستگاههای مختلف دولت که به مثابه یک ماشین عمل می کند، نوعی هماهنگی برقرار کنیم. لذا می توان چنین نتیجه گرفت که مناسبترین نوع حکومت برای یک کشور، حکومتی است که در آن قدرت به یک نفر تفویض بشود. بدون وجود یک حکومت مطلقه مستبد، تمدن نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. و این تمدن تنها به وسیله رهبران و نخبه ها بارور می شود نه به وسیله توده های ناآگاه. توده مردم وحشی است و توحش خود را در هر موقعیتی نشان می دهد. هنگامی که توده ها آزادی به دست آوردند آزادی به صورت هرج و مرج که خود اوج توحش است جلوه گر می شود. - اعتیاد به الکل و افراط در نوشیدن نوشابه های سکرآور، مشکلی است که پس از اعطای آزادی در میان غیریهودیها رواج پیدا می کند. بر ما یهودیها لازم است که در چنین مسیری گام برنداریم. مردم غیریهودی از همان آغاز جوانی به وسیله عوامل ما بی بندوبار و بدون اخلاق بار می آیند. عوامل ما عبارتند از معلمان سرخانه، خدمتکاران، منشی ها و زنانی که در خانه های ثروتمندان بچه داری می کنند. به کمک زنان یهودی مردان غیریهودی را در عشرتکده ها و محلهای عیاشی به فساد اخلاقی می کشانیم و آنها را از جاده عفت و پاکدامنی منحرف می سازیم. من این جامعه را که به دست زنها به فساد کشانده می شود، جامعه زنان نام می نهم زیرا در فساد و تجمل پرستی دنباله رو دیگرانند. - دولت ما به جای آنکه ترس از جنگ را در مردم ایجاد کند، از طریق اعدامهای ظاهراً قانونی مخالفان را از سر راه برمی دارد و با ایجاد چنین ترسی خود به خود مردم را وادار به تسلیم می کند. زیرا بی رحمی و سنگدلی در مجازات موجب ثبوت و استحکام دولت است. به نام انجام وظیفه و با اعمال مجازاتهای شدید و بی رحمانه می توانیم دولتها را هم وادار کنیم که بدون قید و شرط تسلیم ما شوند. - منطق ما زورگویی و متقاعد کردن است. در مسایل سیاسی، تنها زور است که پیروز می شود به ویژه اگر رهبران سیاسی بتوانند آن را مخفیانه اعمال کنند. اگر فرمانروایی نمی خواهد تسلیم دیگران شود، باید با خشونت و نیرنگ به متقاعد کردن دیگران که از اساسی ترین اصول حکومت هستند، متوسل شود. تا زمانی که غیریهود مانع رسیدن ما به هدفهایمان باشند باید فساد، خیانت و رشوه خواری را رواج دهیم. اگر چپاول کردن اموال مردم منجربه تسلیم شدن آنها در برابر حکومت بشود، نباید در انجام این کار تردیدی به خود راه دهیم. ما به آزادی خاتمه می دهیم - اگر به تاریخ گذشت نگاهی بیفکنیم، درمی یابیم که ما نخستین قومی بودیم که ندای آزادی، برابری و برادری را سردادیم. این کلمات بعدها به وسیله مردم غیریهودی، احمقانه و طوطی وار تکرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادی را که در برابر فشارهای توده ناآگاه چون سد محکمی بود، از بین بردند. خردمندان غیریهودی نمی توانند خود را از مطلق گرایی و ذهنیت و عالم تجرد بیرون آورند و واقعیات را مورد قبول قرار دهند. آنها هیچگاه متوجه تضاد موجود میان آنچه می گویند و آنچه عمل می کنند، نمی شوند. آنها متوجه نمی شوند که افراد دارای استعدادها، قابلیتها و شخصیتهای متفاوتی هستند. آنها باور نمی دارند که توده مردم کور و ناآگاه است. آنان باور نمی دارند، کسی که از میان توده مردم برخیزد نمی تواند رهبر بشود. آنها نمی پذیرند که استعداد رهبری در میان یک تبار از پدر به فرزند منتقل می شود. آنان با نادیده گرفتن چنین حقایقی برخلاف موازین طبیعت گام برداشتند و ما می بینیم که مسأله ارثی بودن رهبری، به دست فراموشی سپرده شده و همین امر هم باعث شده است که ما روز به روز به موفقیت نزدیکتر شویم. - اشاعه کلماتی چون آزادی، برابری و برادری در چهارگوشه دنیا به ما نسبت داده می شود. ما باید از عواملمان که ناآگاهانه پرچممان را با شور و شوق فراوان برافراشته اند، سپاسگزار باشیم. می دانیم که کلمات مذکور در طول تاریخ همچون آفتی رفاه، صلح، آرامش، همکاری و اساس حکومت غیر یهودیان را نابود کرده اند. البته بعداً یادآور خواهیم شد که عوامل دست نشانده، ما چگونه به پیروزی نهائی ما کمک خواهند کرد یا این امکان را می دهند که ورق برنده به دست ما بیفتد. معنای این کلام آنست که در آینده خواهیم توانست هر نوع امتیازی را از جمله (اریستوکراسی) اشرافیت و سرمایه داری (جوامع غیر یهودی) را چون سدی در برابر پیروزیمان قرار دارد، نابود کنیم و بر خرابه های اریستوکراسی غیریهود، اریستوکراسی خود را که مبتنی بر ثروت و رهبری افراد تحصیل کرده است، بنا نهیم. باز یادآور می شویم که دانش و ثروت دو شرط اساسی، برای تشکیل این اریستوکراسی هستند. ثروت را در اختیار داریم و دانش رهبری را حکمای پیشین برایمان فراهم آورده اند. - اگر در رابطه هایمان، دست روی حساسترین عصب ذهن آدمیان بگذاریم، خیلی زود به پیروزی خواهیم رسید و این اعصاب حساس ذهن آدمی، عبارتند از زراندوزی، مالپرستی و تنوع طلبی در ارضاء نیازهای مادی. هر یک از این خواسته ها به تنهائی می تواند آدمی را تسلیم ما بکند. - مجرد و ذهنی بودن مسأله آزادی، به ما کمک می کند که به توده های مردم در سراسر دنیا بفهمانیم که دولتهایشان فقط ناظر خرج ثروتهای مردم هستند و می توان دولتها را مانند دستکشهای کهنه زود به زود عوض کرد. - از آنجا که تغییر دادن رهبریهای ممالک جهان مقدور و میسر می باشد و از آنجا که می توانیم نقش بسیار مهمی در اینگونه تغییر و تحولات داشته باشیم، لذا برایمان آسان خواهد بود که اختیار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گیریم.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |