سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مقاومت الاحرار

لایه چهارم: لایه ی ماورا  
 یکی دیگر از لایه هایی که باید به آن توجه شود، بنا شدن این داستان بر پایه ی خیال و مسائل ماورایی است.
 متمرکز کردن ذهن افراد به ماورا، آنها را از توجه به زندگی عادی باز می دارد و به عبارتی مشکلاتی را که در زندگی انسان رخ می دهد و او  قادر به معنا کردن آنها نیست، مفاهیم ماورایی به آنها معنا می بخشد ؛ این به آن معنا نیست که من به ماورا اعتقاد ندارم، بلکه من بر این خُرده می گیرم که، استفاده سو از ماورا برای توجیه هر چیزی اشتباه است.  ترسی که در وجود افراد از مسائلی غیر قابل درک به وجود می آید و یا اتفاقاتی که رخ می دهد و جوابی برای آنها ندارد و آن را به ماورا نسبت می دهد از کارکرد های این قبیل داستان ها است. در داستان هری پاتر به دفعات با این موارد روبرو می شویم و حتی فراتر از آن خود داستان هم یک مُسَکِّن برای التیام درد ناشی از عدم شناخت طبیعت است.

                                                                                                                           
 در کتاب ششم داستان هری پاتر، زمانی که نخست وزیر انگلیس در حالتی مضطرب در اتاقش در حال قدم زدن است و به قتل های مرموزی که عاملین آن پیدا نشده و یا فرو ریختن چند پل، فکر می کند و فشار افکار عمومی را بر روی خود حس می کند، ناگهان وزیر سحر و جادو ظاهر می شود و به او می گوید که این حوادث رخ داده در جامعه ی انسانی، از سوی جادوگران سیاه می باشد و هیچ دلیل منطقی ندارد.
 این مطلب کوتاه آنچنان در ذهن خواننده نقش می بندد که از آن پس درباره ی حوادثی که در  جامعه اش و یا جهان رخ می دهد و هیچ کس از دولت مردان قادر به پاسخ گویی درباره علت آن نیست و یا نمی خواهند پاسخ دهند، فرد این اتفاقات را به طور ناخوداگاه به مسائل ماورایی مربوط می کند و به طرز جالبی از فشار افکار عمومی بر دولت مردان کاسته می شود واین خواست سیاستمداران غرب است.  
 خودتان جست و جو کنید:
پیدا می کنید که بازیگر نقش هری پاتر، یعنی دانیل رادکلیف بعد از مدتی که به عنوان هری پاتر معروف شد، بازی در یک فیلم جدید را هم شروع کرد، که نامش
  my boy jack   (پسر من، جک) می باشد ؛ و داستان آن در مورد یکی از سربازان متفقین است، که در جبهه های جنگ علیه آلمان شرکت می کند !!
چرا باید دانیل رادکلیف، نقشی اینچنینی، در فیلمی تاریخی بازی کند؟!
از خود سوال کرده اید؟
آیا این همان تداعی و زنده نگه داشتن یک بُرش تاریخ نیست؟ آن هم توسط یک بازیگری که محبوب معاصرین شده؟!
. در لایه اول، گفتم که هری پاتر نماد آمریکا است و اینک می بینید این بازیگری که هری پاتر به نام او سند خورده، در نقش یک سرباز متفقین بازی می کند و فیلم، شرح حال یک سرباز و خانواده اش را نشان می دهد. همه ی اینها پیشبرد اهداف پروژه هری پاتر است.
در آن فیلم، آقای دانیل رادکلیف با همان عینکی که در فیلم های هری پاتر حاضر شده، ایفای نقش می کند !
شاید بپرسید چه ربطی دارد؟ ربطش این است که طبق همان پروژه هری پاتر، یکی دیگر از عوامل موثر در رسیدن به هدف، اشیا حاضر در پروژه می باشند. و این عینک خاص، یعنی عینک پنسی گِرد مشخصه ی خاص یهودیان است !! و به نوعی مُعرف و امضای آنها است.
چرا خانم رولینگ و تهیه کنندگان فیلم های هری پاتر و یا به طور کل مسئولین پروژه هری پاتر، این عینک را انتخاب کرده اند؟ چرا خواسته شده هری پاتر (دانیل رادکلیف = الگو و سنبل نوجوانان و جوانان) را یک یهودی جلوه دهند؟ یا اصلا چرا یهود را مطرح کرده اند؟
پیدا می کنید که بازیگر نقش ولدمورت، یعنی رالف فیناس در سال 2008 در فیلمی با نام
The Reader   (خواننده = کتاب خوان) حضور دارد. او در این فیلم نقش یک آلمانی را بازی می کند ! که داستان فیلم شرح مختصری از دوران نوجوانی و جوانی اوست. این نوجوان 15 ساله  آلمانی در برلین با یک زن آلمانی اشنا می شود (داستان بعد از جنگ جهانی دوم را نشان می دهد) و با  این زن ارتباط عاطفی بر قرار می کند، بعد از مدتی که از او جدا می شود و مشغول تحصیل حقوق می شود، روزی در دادگاهی حاضر می شود و همراه همکلاسی هایش به عنوان بیننده در جایگاه قرار می گیرند. او در آنجا زمانی که نام متهم برده می شود، متهم را می شناسد. هانا اشمیت، همان معشوقه اش که مدتی را با او بوده. یک زن عضو سابق حزب نازی که در اردوگاه های مرگ آلمان کار می کرده ! این زن یکی از مسئولان انتخاب یهودیان برای اردوگاه مرگ بوده !...
چطور می شود که بعد از معروف شدن دانیل رادکلیف به عنوان هری پاتر، او باید نقش یک سرباز متفقین را بازی کند (در حالی که یهودی است) و در مقابل، رالف فیناس که ولدمورتِ شناخته شده است و دشمن هری پاتر، باید نقش یک آلمانی ارتباط بر قرار کرده با یک نازی را بازی کند؟!
کمی فکر کنیم... !
شاید این بازیگران، روحشان هم از پشت پره ها خبر دار نباشد، به عقیده من اینها مهره های شطرنج هستند، که خودشان فکر می کنند آزاد و مستقل هستند و بنا به اختیارات و استعداد هایشان می توانند عمل کنند، یکی همچون سرباز فقط یک قدم می تواند به اطراف برود و دیگری مانند وزیر و رخ اختیارشان بیشتر است.
مسئولین امر، ساخت فیلم های هری پاتر را به کمپانی وارنر می دهند، و او بازیگران را با نظارت مسئولان انتخاب می کند. و بعد از مدتی بازی، این بازیگران شناخته شده به نحوی به سوی نقش هایی دیگر سوق داده می شوند. در حالی که فکر می کنند آزادند، و نمی دانند که با زیرکی تمام به آن نقش ها کشانده شده اند، تا تصویر روشنی از زنده کردن تاریخ باشند. زنده کرده رویارویی آمریکای یهودی و آلمان نازی
  !!
این همان پروژه هری پاتر است.
چرا زمانی که دامبلدور، به عنوان یک الگوی قوی برای خوانندگان در آمده و کودکان و نوجوانان، او را دوست دارند ؛ خانم رولینگ به یک باره در اخبار اعلام می کند که دامبلدور همجنس‌باز است؟!!
چرا خانم رولینگ یک الگو را خُرد می کند؟!
برخی می گویند، شاید او واقعیتی را گفته. یعنی به فساد کشیده شدن برخی از کشیشان.
بسیار خوب، اگر بنا به گفتن واقعیتی بود، چرا آن را در دل داستان جا نداد؟ چرا این واقعیت را زمانی گفت که دامبلدور یک شخصیت محبوب شده بود؟
اصلا سوالی دیگر، شما خانم رولینگ یک نویسنده ای، چرا حاشیه سازی می کنی؟!! چرا بی دلیل یک شخصیت داستان را که همسان اسقفان کلیسا است، زمانی به اوج می بری و بعد به زمین می زنی؟ خانم رولینگ شما می خواهی دین داری را در چشم ها زشت کنی و یا اینکه همجنسبازی را عملی شایسته نشان دهی؟!
چرا چو چانگ دختر شرقی که در داستان هری پاتر بود، به یک باره کنار گذاشته شد؟ در کتاب به نحوی سریع مهرش از دل هری رفت و هری از او گسست. اما در فیلم 5 دیدیم که او را یک خائن جلوه دادند.
چرا باید با یک شرقی این طور برخورد کنند؟ این ورود سیاست در ادبیات نیست؟! این نمادی از برخورد سواستفاده جویانه غرب نسبت به شرق نیست؟!
چرا همچون داستان عیسی (ع)، در داستان هری پاتر هم باید یکی از یاران هری پاتر به او خیانت کند (در ماجرای ارتش دامبلدور) !
خوانندگان عزیز می توانید این سوال مرا پاسخ دهید که چرا در مجموعه کتاب ها از اسرار و رموز قدیمی و اسطوره ای استفاده شده؟
مثلا چرا:
هری پاتر یک نشان صاعقه بر پیشانی اش دارد و چنان که گفته شده، اثری است که در اولین برخوردش با ولدمورت از او بجا مانده. من قبلا گفتم که شکل صاعقه ی رو پیشانی هری پاتر، شبیه اس شکسته است (البته این نقش صاعقه دقیقا شبیه اس نیست، چرا که برعکس است، ولی در برخورد اول این را در ذهن تداعی می کند که شبیه اس است)، و دو اس شکسته نماد سازمان اس اس (
ss) آلمان نازی است (یعنی ولدمورت که نازی صفت است در برخورد با هری پاتر بخشی از قوای خود را به او منتقل کرده)، ولی نکته ای دیگر را نگفتم که اینک می گویم، نشان رعد و برق (صاعقه) نشان مخصوص زئوس خدای آسمانِ (و خدای خدایان) یونان قدیم است.
صاعقه نماد قدرت و خدایی است. صاعقه سلاح زئوس بوده. و حالا سوال این است چرا نشان صاعقه، با این وصفی که از آن گفتم، انتخاب شده؟!
آیا خواستْ، این نبوده که به هری پاتر جلویی خدایی داده شود؟! همان طور که گفتم او نماد آمریکا است و آمریکا دریچه هدایت و خوشبختی را از طریق خود می داند، و این نشان صاعقه هم تصدیقی بر این است که آمریکا به راستی صورت و سیرتی خدایی دارد !!
چرا در کتاب 5 ، زمانی که دامبلدور و ولدمورت در حال جنگ هستند، به نوعی از ارکان چهارگانه سازنده
  هستی (آتش، آب، باد، خاک) استفاده می کنند؟! دامبلدور مجسمه ها (از خاک ساخته شده اند) را زنده می کند و به سوی ولدمورت می فرستد، جنگ به وسیله آب و آتش ادامه می یابد . و این ماجرا در فیلم به زیبایی، اما با تغییر به نمایش کشیده شده ؛ در آواخر فیلم 5 می بینیم که این عناصر چهارگانه توسط این دو نفر علیه دیگری به کار می رود !
چرا بحث تضاد دو رنگ سرخ و سبز در این مجموعه داستان به وضوح نمایان است؟! (رنگ نور جادوی خلع سلاح سرخ، رنگ گروه گریفندورهم سرخ است
  و رنگ جادوی مرگ سبز است ! سبزی که رنگ گروه اسلیترین هم هست) در حالی که می دانیم این دو رنگ در فرهنگ های مختلف با اینکه معنا های مختلفی دارند، اما در هر حال همیشه در مقابل هم بوده اند. (دلیل آن در این مقاله مجال نیست. بهتر است برای اطلاع بیشتر به کتاب های فرهنگ اساطیر و علائم مراجعه کنید.)
چرا نمود و جولان همیشگی برخی از اعداد را در طول داستان شاهد هستیم؟ منظور این است که دائما از اعداد خاصی در داستان استفاده شده است. به عنوان مثال: چرا مجموعه داستان های هری پاتر در 7 جلد نوشته شده؟ و چرا دوستان وفادار و همراه هری پاتر 7 نفر اند؟ چرا که می دانیم هفت عددی مقدس در فرهنگ سامی است. و از این نمونه ها در طول داستان هم، زیاد به چشم می خورد. میتوانید ببینید...

چرا ورد ها و جادو هایی که خانم رولینگ در داستانش به کار برده، یا ریشه در زبان لاتینی دارند و یا زبان عبری (زبان یهودیان) ! به عنوان مثال: جادوی مرگ که آواداکداورا نام دارد، ریشه اش از یک طلسم رایج در قرون وسطا است که
Abracadabra  نام داشت، و همین طلسم آبرا کدابرا (Abracadabra) هم از عبارت عبری مقابل گرفته شده است = abreg ad habra به معنای صاعقه ات را تا زمانِ مرگ بفرست !
 و ما مشاهده می کنیم: زمانی که ولدمورت می خواست با این طلسم، هری پاتر را بکشد، به دلیل طلسم محافظ مادرش، فقط یک علامت صاعقه بر روی پیشانی هری پاتر بر جای گذاشت !!
خوانندگان، استفاده از این رموز و ورد ها و الفاظی با پشتوانه ی قدیمی و کهن، چه رازی را از ما پنهان کرده؟!!
 
خوانندگان عزیز به من بگویید که چرا در داستان هری پاتر آمده است که: مدرسه هاگوارتز صد و چهل و دو پلکان دارد، پلکان هایی که روز های جمعه به جای متفاوتی منتهی می شوند !
چرا روز جمعه، روزی منحرف کننده تداعی شده؟
چرا پله ها باید در همه ی روزها راهی برای رسیدن به مسیر درست باشند ولی در روز های جمعه تغییر کنند و افراد را به جای دیگری
  هدایت کنند؟ چرا خواسته شده روز جمعه را در ذهن ها بد جلوه دهد ؟!
این همان پروژه هری پاتر است.سخن آخر
در پایان باید اعتراف کرد که داستان هری پاتر، کاری فوق العاده و عالی است. و من در شگفتم که این نویسنده ی نوظهور چطور این مجموعه را نوشته؟! کاری قوی و جذاب.
رولینگ هر منظوری را که خواسته در این داستان قرار دهد، با مهارت تمام به نحوی قرار داده که یک کار صرفا اهانت آمیز نباشد (همچون فیلم 300 و یا اسکندر و...)، متخصصان فرهنگی غرب که قصد تخریب فرهنگ های دیگر ملل را دارند، سال به سال بر تجربیاتشان افزوده می شود، و در کار های جدیدشان به جای اینکه یک سخن را مستقیم بیان کنند و یا اینکه آن را به نحوی غیر قابل قبول در آوردند، سخنان و اهداف خود را در لایه هایی پنهان می کنند، تا در ناخودآگاه مخاطب بنشیند (که همانا ناخودآگاه قدرتمند تر و موثر تر است) و بعد با فراهم آوردن دیگر قطعات پازل خود، به هدف خود می رسند.
شاید بگویید که لایه ها را پذیرفتیم، ولی اینها چه تاثیری در خواننده کتاب ها دارد.
جواب شما این است ؛ پروژه هری پاتر این طور عمل می کند که:
 خواننده وقتی کتاب ها را خواند، تصویری از یک انسان جانی و جادوگر، که بسیار قدرتمند است در ذهنش نقش می بندد (اسلیترین) که مشخصه اش رنگ سبز بوده و گفته که نواده من می آید و خواسته های مرا دنبال می کند، و بعد خواننده، تصویری هم از نواده ی وی دارد که فردی قاتل و آدم کش است، اسمی خاص دارد که دیگران می گویند اسمش شوم است و نباید گفت، یارانی دارد و با جبهه ی خیر در جنگ است ؛ مدتی حضور دارد و به ناگاه ضعیف میشود و غایب ؛ و بعد دوباره قدرت میگیرد  و در میان یارانش ظاهر می شود  (ولدمورت).
خوب تا اینجا این تصویر ساده، و بی هیچ کنایه و اشاره ای در ذهن خواننده به وجود آمده است. در حرکت بعدی فیلم ها ساخته می شود و بر روی آنها تبلیغ می شود. این خواننده، فیلم ها را می بیند، و آن تصویر ذهنی که از ولدمورت داشته، با توجه به جادوی تصویر (فیلم) در ذهنش روشن تر می شود، چرا که ظلم و خشونت و قتل عام را حس می کند و خود را با هری پاتر یکی می بیند و در برابر ولدمورت موضع می گیرد.
هنوز هم اتفاق مهمی نیفتاده، جز این که در ذهن خواننده تصاویری شفاف قرار گرفته.
حال حرکت دیگری در پروژه ی هری پاتر رخ می دهد و آن اخبار جهان است. بله اخبار جهان. در ظاهر هیچ ربطی به داستان هری پاتر ندارد، ولی کامل کننده ی پازل پروژه ی هری پاتر است:
مثلا زمانی که در جامعه درباره هلوکاست، هیتلر، خونریزی های هیتلر و اعمال و رفتار وی سخن برود (همان علاقه ی مداوم یهودیان در زنده نگه داشتن یاد هلوکاست)، افرادی که داستان هری پاتر را خوانده اند، از آنجایی که مفهوم روشنی از ظلم و ظالم در ذهن دارند و همچنین مشابه هیتلر را در داستان دیده اند که اعمالش همچون هیتلر بود (ولدمورت)، اعمالی چون: جدا کردن افراد با خون خالص از بقیه جامعه، تصفیه مخالفین خود، در دست گیری کامل آموزش
  و...
آن گاه، بدون اینکه به صراحت بگویند که ولدمورت، همانند هیتلر است ؛ ناخودآگاه با یهودیان همدردی می کنند، و از اینکه فردی به دنبال تصفیه نژادی بوده تنفر پیدا می کنند.
این بخش کوچکی از توضیح این پروژه بود، شما خوانندگان عزیز، حتما به دنبال بررسی این پروژه بروید که در مقابل اقدامات غربی ها که با این محصولات فرهنگی شان، هدفی جز نابودی هویت ملی ما، دین ما و باور های ما ندارند، آماده تر باشید.
این داستان هم زنده کننده یادِ واقعه ی مشکوک هلوکاست است و هم نشان دادن یک الگو و منجی (آمریکا) و هم منحرف کننده اذهان به ماورا الطبیعه است.
 
به عقیده من، در نوشتن و نشر این داستان دو نظر، به میان می آید:
1) یکی آن است که، از آنجایی که یهودیان علاقه ی زیادی به مطرح کردن مباحثی دارند، که به اصطلاح مظلومیت قوم یهود را نشان دهد (همچون جنگ جهانی دوم و موضوع
  هولوکاست، که بسیاری از مورخان مشهور غربی و همچنین یهودیان اهل تحقیق این واقعه را ساختگی و دروغ القا شده از سوی صهیونست ها دانسته اند،  تا صهیونست ها  بتوانند آن را دست آویزی برای توجیه جنایات خود قرار دهند.) و یا اینکه قصد دارند، تا می توانند به اسلام ضربه بزنند (که از زمان بعثت پیامبر شروع شده و در طول تاریخ ادامه داشته)، از این رو، خانم رولینگ سعی کرده است مضامین  مورد علاقه آنها را در لایه هایی در این داستان قرار دهد، تا از این رهگذر از حمایت های مالی و تبلیغاتی آنها  و به طور کلی،‌ جهانی کردن  داستان از سوی قدرتمندان، بهره ببرد.
2) نظر دیگر این است: بعید دانسته می شود که خانم رولینگ، اینقدر توانایی، در، سر هم کردن این همه لایه
  با هم داشته باشد. چنانکه می دانیم متوسط شاهکار ادبی در سن 54 سال و نیمی می باشد و نهایتا هر فردی ماکسیمم، سه اثر شاهکار در سه فاز متفاوت دارد. و اینکه ایشان در این سن و آن هم باعدم نویسنده بودن در گذشته، به یکباره هفت جلد کتاب، با محتوایی سلسله وار را به عنوان خروجی ادبی خود عرضه می کند و همچنین اینکه ایشان این همه اطلاعات داشته باشد و بتواند این اطلاعات را به این نحو کنار هم بگذارد، ما به این نتیجه می رسیم که حتما، ایشان مشاوران بسیار حرفه ای  در کنار خود داشته ، که در این کار به وی کمک کرده اند. و یا به عبارت دیگر، این اثر نوشته شد و سپس، خانم رولینگ به عنوان نویسنده ی آن معرفی شد !!
سید علیرضا واعظ موسوی


نوشته شده در یکشنبه 89/7/18ساعت 9:45 عصر توسط محمدی نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت