اصفهان در استان اصفهان، نجفآباد از مراکز مهم بهائینشین بود. این شهر و برخی روستاهای اطراف آن از نظر کثرت و تراکم جمعیت بهائیان در اوایل دوره رضاشاه ششمین منطقه بهائینشین کشور بهشمار میرفت. اهمیت بهائیان نجفآباد تا بدانجا بود که در سال 1308 ش. خانم مارتا روت (بهائی آمریکایی) را به این شهر دعوت کردند و برای او مجالس تبلیغ گذاشتند. بابیگری را مبلغی بهنام سلیمان به نجفآباد وارد کرد و جمع قابل توجهی از مردم این منطقه را بابی نمود. یکی از بابیهای اولیه نجفآباد فردی بهنام ملا قاسم است که در خانه ملا احمد مجتهد پس از استماع سخنان سلیمان بابی شد. فاضل مازندرانی مینویسد از نسل ملا قاسم «خاندان وسیعی برقرار گردید و... خاندان مذکور در این دوره [در حوالی سال 1328 ق.] به کثرت عدد رسیدند.» خاندان دیگر بهائی نجفآباد از نسل فردی بهنام میرزا باقر وهایی است که در سال 1316 ق. مدتی در تهران زندانی شد. تعدادی از بابیها و بهائیهای نجفآباد در ماجراهای مختلف کشته شدند که اسامی برخی بهشرح زیر است: غلامرضا و حسن زینالعابدین و رجبعلی بن ملا محمد و حاجی کلبعلی (مقتول در سال 1287 ش.) و حاجی حیدر (مقتول در 24 شوال 1327 ق.) و محمد جعفر صباغ (مقتول در رمضان 1328 ق.). زندگینامه حاجی حیدر نجفآبادی گویای وزن و اهمیت بهائیان نجفآباد است. او از اعیان متنفذ و ثروتمند نجفآباد بود که در سی سالگی بابی شد. آقا نجفی اصفهانی از بابی شدن وی مطلع شد و از ظلالسلطان تنبیه او را خواست ولی ظلالسلطان پاسخ داد «چون حاجی حیدر متنفذ و از اعیان و ملاکین نجفآباد است اگر فیالفور کشته شود اغتشاش عظیمی بر پا خواهد شد، بهتر است چندی حبس شود.» لذا، حاجی حیدر مدت کوتاهی حبس شد. منابع بهائی عامل اصلی تحریکات ضد بهائی در نجفآباد را فردی بهنام فتحعلی خان معروف به حاجی یاور نجفآبادی و پسرانش، بهویژه غلامحسین خان، ذکر میکنند که از متنفذین منطقه و از وابستگان آقا نجفی، مجتهد نامدار اصفهان، بود. وی با حاجی حیدر خویشاوندی داشت. حاجی حیدر بار دیگر بهعلت فشار آقا نجفی اصفهانی و حاجی یاور نجفآبادی بهدستور ظلالسلطان دستگیر و در اصفهان به مدت نه ماه زندانی شد. وی پس از آزادی بههمراه یکصد نفر از بهائیان نجفآباد برای تظلم و دادخواهی به تهران رفت و به مظفرالدینشاه عرضحال داد. حاجی حیدر با صمصامالسلطنه بختیاری، حاکم اصفهان در زمان مشروطه، رابطه داشت و زمانیکه سوار بر اسب از نزد صمصام به خانه خود باز میگشت، در بازارچه قصر شمسآباد با شلیک گلوله فردی ناشناس به قتل رسید. نامدارترین شخصیت بهائیان نجفآباد ملا زینالعابدین نجفآبادی (متوفی 1321 ق.) است که منابع بهائی از او بهعنوان یکی از «اجله اصحاب و اعاظم احباب و از اکابر رجال تاریخی این امر اعظم» یاد میکنند. او در میان بهائیان به «زینالمقربین» و «حضرت زین» معروف است. پسرش بهنام نورالدین زین منشی مخصوص شوقی افندی بود و بسیاری از نامههای فارسی شوقی به خط و امضای اوست. ملا زینالعابدین دو خواهر و دو پسر ساکن در نجفآباد داشت که از ایشان «اولاد و احفاد بسیاری بهوجود آمدهاند.» از دیگر بهائیان سرشناس نجفآباد باید به حاجی کلبعلی کفاش و تراب خان اشاره کرد که مراسم دفن ایشان در ربیعالثانی (زمستان) 1335 ق. منجر به آشوبی بزرگ در شهر و دستگیری 32 نفر از بهائیان نجفآباد شد که سرانجام با حمایت حکومت اصفهان آزاد شدند. و نیز باید به زنی بهنام مخموره نجفآبادی (نیای خاندان مخمور) اشاره کرد که در 1310 ش. در یکصد سالگی در نجفآباد درگذشت. روستاهای ملکآباد و علیآباد واقع در یک فرسنگی حومه شهر نجفآباد، که امروزه جذب شهر شدهاند، از مناطق محل تراکم جمعیت بهائی بهشمار میرفتند و بخش قابل توجهی از سکنه و خردهمالکین این دو روستا بهائی بودند. در ملکآباد رؤسای بهائیان نورالله و اسدالله و در علیآباد کریم و رضا بیگ نام داشتند. مالکیت اصلی این دو روستا با ظلالسلطان بود. در یک مورد، ظاهراً به تحریک حاجی یاور و بهدستور آقا نجفی اصفهانی، مسلمانان شهر نجفآباد به این دو روستا ریختند و، به ادعای تاریخ ظهورالحق، منازل بهائیان را غارت کردند و در یک روز حدود 50 هزار تومان اموال ایشان را بردند. در سال 1329 جمعیت ملکآباد 573 نفر گزارش شده است. آذربایجان مهمترین روستای بهائینشین آذربایجان سیسان، واقع در دهستان مهران رود بخش بستانآباد تبریز، بود. بهنوشته اخبار امری، «اکثر قریب به اتفاق» اهالی سیسان بهائی هستند. و سیسان «پرجمعیتترین قصبه آن سامان [آذربایجان] از لحاظ تعداد احبای الهی است.» جمعیت این روستا در سال 1329 ش. حدود 1660 نفر گزارش شده است. علاوه بر سیسان، در منطقه آذربایجان برخی روستاهای دیگر نیز وجود داشت که بخشی از سکنه آن، کم و بیش، بهائی بودند. از جمله باید به روستای مطنق (متنق) اشاره کرد که در اوایل دوره مظفرالدینشاه تعداد قابل توجهی بهائی داشت. این روستا نیز، چون سیسان، در بخش بستانآباد تبریز واقع و در سال 1329 سکنه آن 1057 نفر بود. اسکو و میلان نیز از مناطقی بود که در اواخر دوره قاجاریه تعداد قابل توجهی بهائی از میان سکنه آن برخاستند. بخشی از ایشان به عشقآباد مهاجرت کردند و در زمان رضاشاه به ایران بازگشتند. بخش اعظم سکنه شهر اسکو در دوران ناصری شیخی بودند و در دهه پایانی سلطنت ناصرالدینشاه تعداد بهائیان شهر به 50 نفر رسید. در سالهای پایانی سلطنت ناصرالدینشاه (حوالی 1312 ق.) حاکم اسکو بهائی بود و کسی جرئت نداشت علیه این فرقه حرف بزند. در سال 1303 ق. به دلیل کثرت تبلیغات بهائیان در شهرهای اسکو و میلان آشوبی علیه ایشان پدید آمد و در نتیجه برخی مبلغین سرشناس بهائی، مانند مشهدی اصغر میلانی و محمد جعفر اسکویی، به عشقآباد رفتند. میرزا حیدرعلی اسکویی (نیای خاندان صمیمی تبریز) نیز به صلاحدید پدرش و حاجی احمد میلانی بههمراه این دو نفر و عائله مشهدی یوسف میلانی به عشقآباد رفت. او در عشقآباد با مشهدی اصغر میلانی شریک شده و در کاروانسرای مخدومقلی خان ترکمن حجرهای گرفتند و با ضمانت مشهدی ابراهیم میلانی به تجارت پرداخت. طرف عمده تجارت ایشان ترکمنها بودند.
قزوین شهر قزوین و روستاهای پیرامون آن، بهویژه قدیمآباد و ککین و محمدآباد و کلهدره و اشتهارد و امینآباد و بایه، بهعنوان یکی از مراکز بهائیان شناخته میشد. در تمامی روستاهای فوقالذکر محافل محلی بهائی وجود داشت که هدایتشان با محفل امری شهر قزوین بود. علت رشد بهائیگری در روستاهای فوق گروش یکی از علمای قریه قدیمآباد، بهنام ملا حیدرقلی قدیمآبادی، به این فرقه در اواسط دوران مظفرالدینشاه و تبلیغات اوست. در سال 1329 جمعیت روستای قدیمآباد 629 نفر بود. از شهر قزوین تعداد قابل توجهی شخصیتهای متنفذ و فعال بهائی برخاستند مانند آقا محمد جواد قزوینی و برادرش میرزا عبدالله از طایفه زرگر. محمد جواد از ایام اقامت میرزا حسینعلی نوری در ادرنه به تحریر و استنساخ الواح او مشغول بود ولی «جمیع اعضای خاندانش در حلقه ناقضین میثاق درآمدند» یعنی یا به فرقه ازلی پیوستند و یا با بابیگری قطع رابطه کردند. بخش قابل توجهی از اعضای طایفه زرگر قزوین بهائی بودند. فتنه قاجار، شاعره بهائی، در مثنوی خود مینویسد: زرگران دیدم در آن شهر و دیار میرزا موسی خان حکیم الهی (پسر میرزا محمدجعفرخان مافی و نیای خاندان حکیم الهی)، شیخ کاظم سمندر (نیای خاندان سمندر)، آقا محمدمهدی و آقا محمد جواد عموجان (نیاکان خاندان فرهادی)، حاج شیخ محمدعلی نبیل (نیای خاندان نبیلی)، میرزا باقر اسعدالحکما (نیای خاندان اسعدی)، حاجی عبدالکریم قزوینی و برادرانش که خاندان بزرگی در تهران و قزوین بر جای نهادند، ابراهیم خان احیاءالسلطنه طبیب (نیای خاندان رستمی)، میرزا یوسف خان ثابت وجدانی (مبلغ سرشناس و نیای خاندان ثابت وجدانی)، میرزا رضاخان (نیای خاندان تسلیمی)، حاج میرزا غلامحسین راسخ و برادرش میرزا احمد (نیاکان خاندان راسخ) از بهائیان سرشناس قزوین بودند. همدان همدان یکی از کانونهای اصلی گسترش بابیگری و بهائیگری در سراسر ایران است. بابیگری و بهائیگری در همدان بهوسیله جامعه متنفذ و منسجم یهودی این شهر اشاعه داده شد. فضلالله مهتدی، معروف به صبحی، مبلغ پیشین بهائی، مینویسد: «همدان اکثر بهائیانش یهودیاند.» بهنوشته حسن نیکو، در همدان که مرکز مهم بهائیان است، به استثنای سه چهار نفر همگی یهودی بهائی هستند. در سال 1316 ق. سرشناسترین بهائیان همدان، که بهوسیله مظفرالملک حاکم وقت، بازداشت شدند عبارت بودند از: دایی روبین، حاجی یاری، حاجی موسی مبین، حاجی سلیمان طبیب، آقا سلیمان بن آقا موسی، حاجی مهدی بن آقا رفائیل، حاجی مهدی بن آقا یاری، آقا سلیمان زرگر که «کلاً از احبای اسرائیل بودند.» از دیگر بهائیان سرشناس همدان، که همگی یهودیالاصل بودند، باید به افراد زیر اشاره کرد: میرزا ابراهیم و برادرش حافظالصحه، حاج یوحنای حافظی، حکیم عزیز، حاجی حکیم هارون، حاجی حکیم موسی، حکیم یوسف، حاجی قلندر، حکیم الی و حکیم هارون، آقا علی کلیمی، آقا روبین و پسرش میرزا حبیبالله، شمسالاطباء اسرائیلی همدانی، آقا یهودا، میرزا یوسف بن آقا ابراهیم. بر بنیاد همین جامعه یهودی- بهائی بود که مدرسه آمریکائی همدان تأسیس شد. برخی از خاندانهای یهودی بهائیشده همدان عبارتند از: آزاده، اتحادیه (از نسل حکیم دانیال)، اخوان صفا (از نسل میرزا مهدی اخوان الصفا)، ارجمند (از نسل حاجی مهدی ارجمند بن آقا رفائیل، مؤلف کتاب گلشن حقایق)، باهر (از نسل حاجی میرزا طاهر)، برجیس (از نسل حکیم یعقوب)، جاوید (از نسل حاجی یهودا معروف به حاجی شکرالله جاوید)، حافظی (از نسل حاجی یوحنا خان)، رفعت (از نسل میرزا آقا جان طبیب)، ساجد (از نسل میرزا آشور یا آشر)، سراج (از نسل دکتر یوسف سراج)، شایان (از نسل میرزا یحیی شایان برادر کوچک میرزا سلیمان جاوید)، صمیمی (از نسل میرزا حبیبالله صمیمی)، صنیعی (از نسل میرزا آقا جان. اسدالله صنیعی آجودان مخصوص محمدرضا پهلوی در دوره ولیعهدی که بعداً به درجه سپهبدی رسید از این خانواده است)، عبدی (از نسل میرزا فرجالله عبدی)، عطار (از نسل حاجی حبیبالله عطار همدانی)، علاقهبند (از نسل آقا یهودا علاقهبند)، عهدیه (یکی از اعضای این خاندان زن حسینقلی خان نظامالسلطنه مافی شد)، فیروز، گرانفر (از نسل موشه پسر حاجی لالهزار)، لالهزار و لالهزاری (از نسل حاجی لالهزار)، مؤید (از نسل حبیب مؤید)، متحده (از نسل میرزا یعقوب متحده)، متحدین (از نسل میرزا محمدرضا جدیدالاسلام)، مشهود (از نسل میرزا یوسف مشهود)، ممتازی (از نسل نورالدین ممتازی برادر میرزا یعقوب متحده)، میثاقیه (از نسل آقا یهودا میثاقیه)، یوسفیان (از نسل میرزا یوسف بن آقا ابراهیم). خانواده کحالزاده نیز احتمالاً از یهودیان همدان است زیرا همسر دکتر حسین خان کحال، که اوّلین نشریه اختصاصی زنان ایران را بهنام دانش در 1328 ق. منتشر کرد، دختر میرزا یعقوب همدانی (میرزا محمد حکیمباشی) بود. یهودیان بهائی همدان نقش مهمی در اشاعه بهائیگری در سایر مناطق داشتند. برای مثال، باید به میرزا ابراهیم اسرائیلی همدانی (اتحادیه)، صاحب داروخانه اتحادیه رشت و عضو محفل روحانی رشت، در گیلان و نقش حاجی موسی همدانی در اراک اشاره کرد. حتی در ارمنستان (ایروان) نیز بهائیگری بهوسیله یک یهودی همدانی (میرزا آقا جان طبیب اسرائیلی) اشاعه یافت. از سایر بهائیان همدان، که یا مسلمانتبارند و یا تبار ایشان برای نگارنده روشن نشد، میتوان به خانوادههای زیر اشاره کرد: پروین (از نسل حاج ابراهیم پروین دندانساز)، درویش (از نسل میرزا حسین خان درویش از بابیان اوّلیه)، توکل (از نسل حاجی محمدعلی تویسرکانی)، حصاری (از نسل محمدعلی حصاری)، دانش (از نسل عبدالحسین خان دینارآبادی)، درخشانی (از نسل حبیبالله درخشانی)، فانی (از نسل عزتالله فانی از بهائیان بهار همدان)، قوام (از نسل سید مهدی قوام). در روستاهای همدان نیز تعدادی بهائی سکونت داشتند. در این میان بهویژه باید به روستای امزاجرد اشاره کرد که تعداد کثیری بهائی داشت در حدی که به احداث حظیرةالقدس دست زدند. در دوران ناصری بهائی مقتدر این روستا داوود قلی بیگ، از سران فرقه نصیریان (علیاللهی)، بود؛ و در دوران احمدشاه کدخدای قریه بهائی بود. در سال 1329 امزاجرد 435 نفر سکنه داشت. عبدالحسین خان دینارآبادی (نیای خاندان دانش)، مالک روستای دینارآباد، نیز بهائی بود. در سال 1329 این روستا 560 نفر سکنه داشت. در روستاهای احمدآباد و صحنه نیز از زمان ناصری تعداد قابل توجهی از بابیان و بهائیان بودند. صحنه همان روستایی است که قرةالعین دو روز در آن توقف کرد و اهالی را تبلیغ نمود. از شخصیتهای مهم بهائی همدان باید به صدرالصدور و سید مهدی قوام همدانی اشاره کرد: حاجی سید احمد صدرالعلما پسر حاجی سید ابوالقاسم صدرالعلمای همدانی، مباشر امور کتابت شرعیه حاجی میرزا هادی مجتهد همدانی، بود. سید احمد برای تحصیل به نجف رفت و سپس در مدرسه خان مروی تهران مستقر شد. در سال 1316 ق. در همدان بهوسیله حکیم موسی، طبیب یهودی، به بهائیت گروید. به تهران بازگشت و در مدرسه مروی به تدریس و تحصیل پرداخت و لقب صدرالعلمای پدرش به او رسید. او سپس به طریقت شاهنعمتاللهی وارد شد و در این فرقه به مقام پیر دلیل، که نایب و قائممقام پیر طریقت است، دست یافت. حاجی صدر در سال 1325 ق. در تهران درگذشت. او از سوی عباس افندی به «صدرالصدور» ملقب بود. سید مهدی قوام همدانی به یک خانواده روحانی مقیم کردستان تعلق داشت. در سال 1318 ق. بهوسیله داییاش، آقا صادق، بهائی شد. قوام از مبلغین فعال بهائی بود و گروهی را بهائی کرد. مدتی در سلک علمای دینی سنندج بود. کاشان کاشان نیز، مانند همدان، از کانونهای اصلی رشد بابیگری و بهائیگری در سراسر ایران است و این امر بهدلیل وجود جمع کثیری از یهودیان آشکار و مخفی در این منطقه بود. بهنوشته فاضل مازندرانی، شهر کاشان و توابعش در زمان آغاز دعوی میرزا حسینعلی نوری (بهاء) «مرکز پرجمعیتی از بهائیان بود.» علاوه بر بابیهای پیشین، گروهی از یهودیان کاشان نیز بهائی شدند و این فرقه را در منطقه کاشان و توابع قدرت بخشیدند. در بخشهای بعد، با برخی از خاندانهای یهودی بهائیشده کاشان آشنا خواهیم شد. بهعلاوه، باید به حضور جمعی از بابیها و بهائیها در مناطق روستایی کاشان اشاره کرد. مهمترین این مناطق نراق و آران و جوشقان و قمصر است. بهنظر میرسد که در نراق غلبه با بابیهای ازلی بود و در آران و جوشقان و قمصر با بهائیان. در دوران احمد شاه، در روستای آران (مرکز بلوک آران) محفل بهائی تأسیس شد که بهائیان مقتدری چون ارباب میرزا محمدرضا آرانی (نیای خاندان فلاح) گردانندگان اصلی آن بودند. ارباب میرزا محمدرضا آرانی در سال 1332 ق./ 1292ش. در این روستا به تأسیس مدرسه ویژه بهائیان دست زد که بعدها (1300ش.) به مدرسه معرفت تبدیل شد. از خاندانهای سرشناس بهائی آران، علاوه بر فلاح، باید به ضیایی و فروغی اشاره کرد. سکنه روستای آران کاشان در سال 1329 ش. حدود ده هزار نفر گزارش شده است. در روستاهای بیدگل و نوشآباد (از توابع آران) نیز تعدادی بهائی ساکن بودند. در روستای جوشقان و توابع آن، بهویژه فتحآباد و ضیاءآباد، نیز تعدادی بهائی وجود داشت. جمعیت روستای جوشقان در سال 1329 ش. 2766 نفر ذکر شده است. مازندران ساری و توابع آن از مراکز متراکم جمعیتی بهائیان بود. در دوران احمد شاه قاجار، سران ثروتمند دو طایفه مقتدر این منطقه (عبدالملکی و کلبادی) بهائی بودند و طبعاً در میان اتباع ایشان بهائیان حضور داشتند. علاوه بر شهرهای ساری و بارفروش (بابل)، که در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی مأوای گروهی از متنفذان و ثروتمندان بهائی بود (مانند اعضای خاندانهای کلبادی و درخشان و مقدس در ساری و خاندان شریعتمدار در بابل)، از مراکز بهائینشین منطقه فوق باید به شهرها و روستاهای زیر اشاره کرد: آمل، ارطی، ایول، بابلسر، بهنمیر، چال زمین، درزیکلا، روشندان، ضیاء گلده، عرب خیل، علیآباد (شاهی)، فریدون کنار، کفشگرکلا و ماه فروزک. در تمامی این روستاها محفل روحانی دایر بود. در این میان روستاهای درزیکلا و کفشگرکلا (از توابع علیآباد) چنان انباشته از جمعیت بهائی بودند که به «قراء بابی» شهرت داشتند. در سال 1329 جمعیت کفشگرکلا 1600 نفر گزارش شده است. روستای ماهفروزک (ماهفروجک) در تاریخ بهائیت از اهمیت فراوان برخوردار بود و از آن با عنوان «روستای مبارکه» یاد میشد. مقبره برخی بهائیان نامدار در این روستا واقع است. از مشاهیر بهائیان این روستا باید به ملاعلیجان ماهفروزکی ملقب به «علی اعلی» اشاره کرد. در سال 1329 سکنه این روستا 560 نفر ذکر شده است. محل تراکم بهائیان در مازندران از ساری به سمت گرگان امتداد مییافت. از سرشناسترین خانوادههای بهائی گرگان باید به خانوادههای ابتهاج (از نسل ابراهیم خان ابتهاجالملک گرگانی) و سرخوش (از نسل میرزا یحیی خان سرخوش) اشاره کرد. در بسیاری از شهرها و روستاهای گرگان، از جمله گرگان، گنبد کاووس، بندر گز، مینودشت، کورون کفتر، کلاله، کالیکش، قونیلی، قریه بدیع، قره قاج، قره شو، قرق، فاضل آباد، شیرآباد، رامیان، خوشه، خان ببین، جلالیه، پیچک محله، پهلوی دژ، بشمک شاه پسند، باجگیر، رحمت آباد و غیره بهائیان حضور داشتند. رشد بهائی گری در دوران هویدا در سال 1345، در اوایل صدارت امیرعباس هویدا- که به یک خاندان سرشناس بهایی تعلق داشت، ایران به 24 «قسمت امری» تقسیم میشد. هر قسمت امری دارای مرکزی بود که محفل آن به «محفل روحانی مرکز قسمت امری» موسوم بود. قسمتهای امری و مراکز بیست و چهارگانه آن به شرح زیر بود: 1- آباده (آباده)، 2- آذربایجان شرقی (تبریز)، 3- آذربایجان غربی (رضاییه)، 4- اصفهان (اصفهان)، 5- بابل (بابل)، 6- گرگان (گرگان)، 7- بنادر و جزایر خلیج فارس (بندرعباس)، 8- خراسان (مشهد)، 9- خوزستان (اهواز)، 10- زاهدان (زاهدان)، 11- ساری (ساری)، 12- سنگسر (سنگسر)، 13- تهران (تهران)، 14- عراق (اراک)، 15- فارس (شیراز)، 16- قائنات (بیرجند)، 17- قزوین (قزوین)، 18- کاشان (کاشان)، 19- کرمان (کرمان)، 20- کرمانشاه (کرمانشاه)، 21- گیلان (رشت)، 22- نیریز (نیریز)، 23- همدان (همدان)، 24- یزد (یزد). آنچه در این فهرست حایز اهمیت است تراکم جمعیت بهائیان در برخی مناطق است که تأسیس یک مرکز امری مستقل را ضرور ساخته بود. مهمترین این مناطق فارس و مازندران است. در فارس سه مرکز امری دائر بود (شیراز، آباده، نیریز) و در مازندران سه مرکز امری (ساری، بابل و گرگان).
همچو من دیوانگان روی یار
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |